خداشناسی از زاویه‌ای دیگر

خداشناسی از زاویه‌ای دیگر

در اسلام ارزنده ترین سرمایه انسان شناخت خداوند است که مهم ترین وبالاترین تکلیف و وظیفه او معرفی شده. اصول دین ریشه و پایه واساس است و اولین و مهمترین اصل، معرفت و شناخت خداست. مطلبی بالاتر از این نداریم وتمام معارف و شاخ و برگ های دین و ایمان ما بر می گردد به همین اصل خداشناسی.

در فارسی، شاید کوتاه ترین و گویاترین جمله ای که می توان در باره خدا گفت این باشد: خدا کمال مطلق است.
کمال، ارزشهای فطری است که هر انسان عاقلی درک می کند مانند علم و دانش در برابر جهل. قدرت و توانایی در برابر عجز و ضعف. جمال و زیبایی در برابر زشتی و بی تناسبی. حیات و زندگی در برابر مرگ و نابودی. سلامت و تندرستی در برابر بیماری و درد و مرض. رحم و رفق و مروت و دلسوزی در برابر بی رحمی و قساوت و خشونت و…
انسان ذاتا اینها را کمال و ارزش می داند و دارنده آنها را ارزشمند وقابل حرمت و احترام می شمارد. کاری هم به دین و مذهب و ملیت و نژاد و شرقی و غربی ندارد فقط کافی است اعتدال انسانی وعقلانی داشته باشد.
منشاء قوانین بین المللی مثل حقوق بشرو تعامل هایی که دولت ها و ملت های مختلف با یکدیگر دارند همین مشترکات فطری و انسانی آنهاست.
فرهنگ دینی از همین نقطه مشترک، برای معرفی خداوند بهره می برد و می گوید خدا همان کمالاتی است که می فهمی و قبول داری و با آنها آشنا و مأنوسی اما با یک قید اضافی که مطلق بودن است. خدا علم مطلق، قدرت مطلق جمال مطلق ودیگر کمالات مطلق است. بر خلاف کمالات بین ما انسانها، کمالات الهی، محدوده و حد و مرز ندارد.
ما که برای این کمالات ناقص و محدود و متناهی و برای دارنده اینها، ارزش و احترام ذاتی و فطری قایلیم، نمی توانیم برای مطلق و بی نهایت آنها ارزش قایل نباشیم اگر شما برای یک تراول ۵۰ یا ۱۰۰ هزار تومانی ارزش قایل باشی نمی توانی برای یک چک ملیارد ها تومنی و دلاری، ارزش قایل نباشی مگر این که مثل یک کودک، ارزش این تراول وچک را نشناسی. اگر بشناسی نمی توانی به حکم عقل و فطرت انسانی مشترک، آن را ارزشمند ندانی و به لوازم این ارزشمندی ملتزم نباشی.
اصولا ارزش و اعتباراین کمالات ناقص و محدود انسانی به پشتوانه آن کمال مطلق است نظیر ارزش و اعتبار آب های چند ساعته و چند روزه چاه های عمیق و قنات ها که به اعتبار آن منابع عظیم و ادامه دارِ زیر زمینی آب است و گر نه اگر فقط همین یک ساعت و یک روز باشد وپشتوانه و ادامه ای نداشته باشد، ارزشی نمی داشت و بلکه وجودی نمی یافت. تمام این دانش ها، توانایی ها، زیبایی ها، خیر و خوبی ها همه از آن منبع بی نهایت و بی پایان است هم وجودش و هم ارزشش.

 

بر اساس مطلب فوق، پرسش محوری و مبنایی این است: موجودات و پدیده های این عالم با آن کمال مطلق، چه نسبتی دارند؟ ما چه ذهنیت و تصوری از اوداریم؟
نمی خواهیم به بحث های وحدت وجودی عارفان و بزرگان بپردازیم ولی نظر به جنبه های تربیتی و معرفتی و معنوی واین که تکلیف مان با تصورات و ادراکات و خلوت های خودمان مشخص شود باید به این مطلب بیاندیشیم که مثلا معنای این روایت علوی در خطبه اول نهج البلاغه چیست: مع کل شیی لا بمقارنه و غیر کل شیی لا بمزایله.
ونیز در خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه صبحی الصالح: لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج.
ابوالحسن شعرانی، فیلسوف صدرایی معاصر (استاد آیات شهید مطهری، جوادی آملی، حسن زاده آملی و …) در حاشیه اش بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی مشابه این روایت را با این الفاظ آورده:
داخل فى الاشیاء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمباینه
خداوند داخل در اشیاء است اما نه به نحو ممزوجیت، و بیرون از اشیاء است اما نه به نحو جدایی و بینونت.
و بعد اضافه کرده که: «این، اصلِ وحدت وجود است که صوفیه به آن قائل هستند ولی حضرت به بیانی گفته است که موجب اشمئزاز طبع نمی شود.» (شرح اصول کافی ملاصالح مازندارنی، ج ۳ ص ۸۲)
یا آن بیانی که در دعای افتتاح آمده: الذی بَعُد فلا یُری و قَرُب فشهد النّجوی.
انصافا تکلیفی سنگین ومعرفتی طاقت سوز و سهمگین است که انسان را متحیر و سرگردان و فضایی غریب و بهت آوری را ایجاد می کند.
شاید از این جهت است که امام سجاد ع به نقل صحیفه سجادیه می فرماید:
… و حارت فی کبریاءه لطایف الاوهام دعای ۳۲ صحیفه.

ونیز بیان منسوب به امیر المؤمنین ع : … وحار فی ملکوته عمیقات التفکیر.
الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص: ۱۳۴
عقل و فکر های مو شکاف و دقیق و عمیق، در درک و فهم حقیقت و باطن و چگونگی هستی او، حیران و واله و سرگردان اند.
در دعاهای هر روز ماه رجب در مفاتیح نیز آمده:
یَا مَنْ حَارَتْ فِی کِبْرِیَاءِ هَیْبَتِهِ دَقَائِقُ لَطَائِف الْأَوْهَامِ وَ انْحَسَرَتْ دُونَ إِدْرَاکِ عَظَمَتِهِ خَطَائِفُ أَبْصَارِ الْأَنَام‏
اى آنکه در بزرگى و هیبتش عقول و اوهام عالى متحیر است و دیده صاحب نظران ازکم ترین مرحله ادراک عظمتش عاجز و درمانده است.
به قول مرحوم استاد حسن زاده آملی:
الهى حاصل کار و کوششم این شده است که از غفلت بدرآمده‌ام و در حیرت افتاده‌ام.
شرح المنظومه (تعلیقات حسن زاده)، جلد: ۴، صفحه: ۲۳۱

اشعار زیبای منسوب به ابن ابی الحدید در حاشیه شرح باب حادی عشر نیز قابل دقت و توجه است:
فیک‏ یا اعجوبه الکون غدا الفکر کلیلا انت حیرت ذوى اللّب و بلبلت العقولا
کلما قدم فکرى فیک شبرا فرّ میلا ناکصا یخبط فى عمیاء لا یهدى سبیلا
شرح کشف المراد ؛ ص۱۳
محمدى، على، شرح کشف المراد، ۱جلد، اندیشه مولانا – ایران – تهران، چاپ: ۱، ۱۳۹۰ ه.ش
(کتاب تجرید الاعتقاد از محقق طوسی، خواجه نصیر الدین است
کتاب کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد از علامه حلی است
کتاب شرح کشف المراد از محمدی است. اشعار ابن ابی الحدید را محمدی در شرح کشف المراد آورده )
در شناخت تو ای اعجوبه هستی پای فکر و اندیشه لنگ و نا توان است تو صاحبان خرد را به حیرت و عقول عاقلان عالم را متزلزل و نا آرام نموده ای. هر گاه فکر من برای شناخت تو با احتیاط یک وجب به پیش می آید مجبور می شود یک میل به عقب فرارکند در تاریکی و نا بینایی ها فرو رفته راه به جایی نمی برد.
از سوی دیگر و به مقتضای آن وحدت و امتزاج – البته به معنای درست و قابل پذیرشش – تمام هستی از آدمی زاده و دام و دَد و مَلَک و فَلَک و همه اشیاء عالم، جلوگاه و مظاهر اسماء و صفات حضرت حق اند. او، جلّ و عَلا در همه چیز، تجلی حقیقی و وجودی نه مجازی، تخیلی و توهمی، دارد. تمام موجودات حتی ناچیز ترین آنها و تمام انسان ها حتی بدترین آنها جَلَوات و مظاهر اوی اند. به قول شیخ شیراز سعدی :
به جهان خُرّم ازآنم که جهان خُرّم ازاوست عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست
این نگاه و این هستی شناسی و جهان بینی، فضای متفاوتی را برای انسان ایجاد می کند که با آنچه ما می اندیشیم و در جمع و جامعه خود می یابیم فاصله بسیار دارد.
شاید روحیه نرم و سِلم و منعطف و هدایتگرانه انبیاء و امامان و همه اولیاء الهی علیهم صلوات الله، ناشی از این جهان بینی است وگرنه کسی مانند علی بن ابیطالب علیه السلام چطور عُمری با غاصبان خلافت و قاتلان همسرش وبلکه بنیان گذاران بزرگ ترین انحراف تاریخ اسلام زندگی کند و دوام بیاورد و ۲۵ سال استخوان در گلو و خار در چشم زنده بماند و در مواردی با آنها همکاری کند و درنمازها واجتماعات آنان شرکت نماید. دست به شمشیر نبرد و اقدامی تند و خشونت آمیزنداشته باشد و حتی در برابر ظاهرا اعتراض زهرای مرضیه سلام الله علیها – اگر روایت و نقل ابن شهر آشوب را درست بدانیم – : … یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ‏ شِمْلَهَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنِینِ نَقَضْتَ قَادِمَهَ الْأَجْدَلِ فَخَانَتْکَ رِیشُ الْأَعْزَلِ… مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) / ج‏۲ / ۲۰۸
پسر ابو طالب تا کی دست ها را به زانو بسته ای و چون تهمت زدگان در گوشه خانه نشسته ای مگر تو نه همان سالار سر پنجه ای چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای… زهرا س را آرام می کند و می فرماید: … من از روی سستی در خانه ننشستم و آنچه توانستم بدرستی به کار بستم … به خدا واگذار. زهرا س پاسخ داد به خدا واگذاشتم (زندگانی فاطمه زهرا س، سید جعفر شهیدی، ص ۱۴۲)
در منابعی که این گفتگو را نقل کرده اند یعنی مناقب ابن شهرآشوب، احتجاج طبرسی، بحار الانوار و… ازاین مطلب معروف بین متدینان، ذکری نشده که امیر المؤمنین علیه السلام بعد از عتاب فاطمه زهرا سلام الله علیها آماده می شده که شمشیر بر دارد و برای احقاق حق برود و در همان حال صدای اذان و شهادت به رسالت پیامبر ص بلند شده و حضرت رو کرده به زهرا س که اگر می خواهی این اسم در آینده و درمأذنه ها، بماند باید صبر و تحمل کنی و حضرت متقاعد شده که صبر کند. نمی دانم از کجا بر سر زبانها افتاده.
مرحوم آقای دکتر شهیدی در منبع پیش گفته، تردید جدی دارد که چنین گفتگویی بین آن دو معصوم رخ داده باشد و با این جمله از بحث در می گذرد: حقیقت را خدا می داند.
البته آنان که پذیرفته اند، تأویل و توجیهاتی ذکر کرده اند. از جمله اختلاف نظر آن دو معصوم را نظیر اختلافی که بین دو پیامبر الهی موسی ع و هارون ع رخ داده دانسته اند:
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی‏ وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (طه ۹۴)
موسى ع با شدت و عصبانیت هر چه تمامتر سخنان عتاب آمیزی را با برادرش هارون میگفت و بر او فریاد می‏زد، در حالى که ریش و سر او را گرفته بود و میکشید.
هارون براى این که او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بکاهد گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم‏] ریش و سر مرا مگیر، من (فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیرى پیدا کنم تفرقه شدیدى در میان بنى اسرائیل مى‏افتد، و از این) ترسیدم (به هنگام باز گشت) بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه افکندى و سفارش مرا (در غیاب من) به کار نبستى‏.
از جمله از برخی اساتید نقل شده که عتاب و اعتراضی از جانب زهرا س نبوده بلکه پرسش و سؤالی بوده نظیر آنچه فرشتگان معصوم الهی در جریان خلقت انسان به خدای متعال گفته اند:
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۰بقره)
زمانى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینى قرار مى‏دهم فرشتگان گفتند: خداوندا آیا کسى را در زمین قرار مى‏دهى که در آن فساد و خونریزى نماید و حال آنکه ما تسبیح و حمد تو را به جا مى‏آوریم، خداوند متعال به آنان فرمود من مى‏دانم چیزهایى را که شما نمى‏دانید.
شاید بتوان این وجه و توجیه را نیز مطرح کرد که عصمت معصومان دارای مراتب و درجاتی است هر چه درجه عصمت بالاتر، عمق معرفت و سعه وجودی بیشتر بوده. درجه عصمت علی ع بالاتر از زهرای مرضیه س بوده و طبعا تکالیف سنگین تر ی داشته و افق های بیشترو بالاتری را مشاهده می کرده. اصولا نگاه پیشوایان معصوم به ویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وامیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا و مجموعه هستی از جمله انسانها اعم از خوب و بد با نگاه ما و دیگرانسانها تفاوت دارد که ناشی از نوع جهان بینی و خدا شناسی و هستی شناسی آنها ست. نوع تعامل رسول الله ص با خلیفه اول و دوم و ازدواج و زندگی با دختران آنان و تعامل علی ع با خلفا و کسانی که شاید قاتل فاطمه زهرا س به شمار می رفتند و رفت و آمد با آنان و مشورت دادن به آنها و سعی و کوشش برای حفظ جان خلیفه سوم و… ظاهرا فراتر از آن بود که حمل بر اضطرار و ناچاری وحفظ وحدت در برابر دشمن مشترک و حفظ اصل و اساس اسلام و … شود. عالم را و دوست و دشمن را به گونه ای متفاوت از ما می دیده اند. دراین رابطه آیه شریفه:
لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ
سوره مبارکه التوبه آیه ۱۲۸
قابل تأمل است
این دو جمله‌ی اوّل آیه مربوط به همه‌ی آحاد بشر است؛ کما اینکه در آیه‌ی دیگر هم میگوید: یـاَیـُّهَا النّاسُ اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکُم جمیعًا اعراف- ۱۵۸. همه‌ی بشر مخاطب پیامبر اکرم اند. این دو جمله، دو جمله‌ی خیلی مهمّی است: عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم؛ رنج شما آحاد بشر بر پیامبر گران می‌آید و او از رنج شما رنج میبرد برای او رنجهای شما دردآور است، سخت است؛ شما که رنج میکشید، پیغمبر از رنج شما رنج میبرد. بعدی «حَریصٌ عَلَیکُم»؛ دلسوز شما است، مشتاق شما است، علاقه‌مند به سرنوشت شما است؛ این خطاب به همه‌ی آحاد بشر است.
خانه امن قرار دادن خانه ابوسفیان در فتح مکه علی رغم آزار هایی که از جانب او متوجه رسول الله ص و مسلمین شده بود، عفو عمومی مردم مکه و رفتار کریمانه و بزرگوارانه با آنان.
بر خورد امام حسین ع با حر و لشکریان تشنه و خسته او و سیراب نمودن خودشان و اسب هاشان مخصوصا بر خورد مشفقانه حضرت باعلی بن الطعان المحاربی از یاران و لشکریان حر.
خود او چنین نقل می کند: کنت مع الحر یومئذ فجئت فی آخر من جاء من أصحابه، فلما رأى الحسین علیه السلام ما بی وبفرسی من العطش قال: ” أنخ الراویه ” والراویه عندی السقاء، ثم قال:
” یا ابن أخی أنخ الجمل ” فأنخته فقال: ” اشرب ” فجعلت کلما شربت سال الماء من السقاء، فقال الحسین علیه السلام: ” اخنث السقاء ” أی اعطفه، فلم أدر کیف أفعل، فقام فخنثه فشربت وسقیت فرسی. ( الإرشاد – الشیخ المفید – ج ۲ – الصفحه ۷۸)
علی بن طعان محاربی می گوید: هنگامی که لشکر حرّ بن ریاحی با امام حسین علیه السلام ملاقات کرد، من آخرین نفری بودم که از سپاه حر به منزل «ذو حسم» رسیدم. امام حسین علیه السلام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده کرد به من فرمود
انِخِ الرَّاویهَ. راویه را بخوابان چون ما به مشک، راویه می گفتیم. منظور امام را نفهمیدم. حضرت دوباره فرمود یابْنَ اخی انِخِ الْجَمَل. برادر زاده آن شتری که مشک آب روی اوست بخوابان چون شتر را خواباندم، فرمود: از آب آن بنوش من خواستم آب بنوشم، امّا بر اثر خستگی نتوانستم. امام حسین علیه السلام برخاست و از آن مشک، من و اسبم را با دست خود سیراب کرد.
برخوردبا مهر و شفقت حضرت با کسانی که قاتل او و فرزندان و اصحابش و اسیر کنندگان اهل بیت او شدند.
توجه به سبک و سیره امامان معصوم علیهم السلام در برابر خلفاء اموی و مروانی و عباسی و مقایسه آن با شیوه و راه و روش امام زادگان انقلابی مانند زید بن علی بن حسین ع ، یحیی بن زید، حسین بن علی صاحب فخ، محمد بن عبد الله نفس زکیه و …که قیام بعضی از آنان مورد تأیید اجمالی امامان معصوم ع نیز بود اما خود امامان معصوم ع دست به قیام مسلحانه و مبارزه شدید رویاروی با خلفای رقیب نزدند و تمرکز شان روی کارهای فرهنگی و انسان سازی و اخلاق و معنویت بود.
این سیره و شیوه و سبک و سیاق برخورد های آنان با دوست و دشمن، ناشی از نوع جهان بینی، خداشناسی وهستی شناسی آنان است نه اضطرار و تقیه یا نوعی تصنع برای صرفا حفظ وحدت و در محذور اخلاقی قرار دادن و جذب آنان.

قنات
خداشناسی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا