اخلاق در قرآن

جزوه اخلاق در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

واژه اخلاق را اهل لغت به سرشت و طبیعت (تاج العروس، سیّد مرتضی حسینی واسطی، جلد ۶، ص ۳۳۷، ط بیروت)هیئت، شکل و صورت نفسانی (مفردات راغب، ماده خلق، ص۱۵۹) کیفیت نفسانی که سبب صدور آسان کارهای متناسب گردد (مجمع البحرین،فخرالدین طریحی، ج ۵ ، ص ۱۵۶،مکتبه المرتضویه) معنا کرده اند. اما در اصطلاح کلام و فلسفه و منابع اخلاقی، اینچنین آورده شده :هو الملکه النفسانیه التی تصدر عنها الا فعال بسهوله من غیر رویه (اسفار، ج۴،ص ۱۱۴. نهایه الحکمه، ص۱۲۳، کشف المراد،ص۲۵۰ مباحث المشرقیه، ج۱،ص۳۸۵،المحجه البیضا، ج۵،ص ۹۵، و…) استعداد، توان، خصلت نفسانی راسخ و ریشه داری که عمل متناسب با آن، بی تردید و تامل از انسان سرزند.

تعریف غزالی هم در این خصوص جامع و مانع است : الخُلق عباره عن هیئه فی النفس راسخه عنها تصدر عنها الفعال الجمیله المحموده عقلاً و شرعاً سمیت تلک الهیئه خلقاً حسناً….(احیاء علوم الدین، غزالی،ج۳،ص ۴۸، دارالفکر بیروت)

خُلق هیات را سخی در نفس است که در اثر آن افعال به سهولت و بدون نیاز به فکر و تامل صادر شود اگر این هیات به گونه ای باشد که افعالش عقلاً و شرعاً پسندیده است آن را خلق حسن ( فضیلت) و اگر قبیح و ناروا بود آن هیئت نفسانی را که مصدر این افعال بود، خلق سیئ (رذیلت) نامند.از آنجا که هیأت نفسانی در صورتی خلق است که در نفس، رسوخ یافته باشد اگر کسی به ندرت یا به سبب نیازی مقطعی، کاری انجام دهد، مثلا مال خود را ببخشد. مادام که این امر در نفس او راسخ نشده نمی توان گفت خلق سخا پیدا کرده همچنین فعل باید به سهولت و بدون نیاز به تامل صادر شود از این رو کسی که به زحمت و در اثر تامل، بذل مال کند و یا هنگام غضب، به خاطر ملاحظات جانی، خویشتن داری ورزد، دارای خلق سخا و بردباری نیست.

در تمامی تعاریف فوق، دو نکته اصلی لحاظ شده ۱- اخلاق، صفت است نه عمل و کار دارنده چنین صفتی ، دارنده اخلاق است هر چند در عمل و اجرا ، زمینه ابراز و اظهار آن را نیابد ۲- صفتی اخلاق است که ریشه دار و راسخ باشد. نه موردی و سطحی و موقت و گذرا و متاثر از عوامل جانبی، جوشش درونی باشد نه تاثیر پذیری از عوامل بیرونی، ملکه باشد نه حال.

هر چند در محاورات عرفی، گاهی به خود عمل و کاری که از انسان صادر شود- نه صفت و خصلت راسخ نفسانی- اخلاق اطلاق می شود و گفته می شود این کار اخلاقی یا غیر اخلاقی است حتی با علم به اینکه منشأ آن عمل، صفت راسخ نفسانی نیست و چنان که در تعابیر برخی روایات از پیشوایان معصوم(ع)،خلق و اخلاق، به یکی از صفات اخلاقی که همان نرم خویی و انعطاف پذیری است، به کار رفته نظیر این روایت : عن رسول…اکثر ما ید خل به الجّنه تقوی الله و حسن الخلق  ( کافی، ج۲، ص۱۰۰، باب حسن الخلق) بیشترین عامل بهشت رفتن انسانها دو چیز است پرهیزکاری و نرم خویی و خوش خلقی.

موضوع علم اخلاق

ملکات نفسانی موضوع علم اخلاق است  بخش جسمانی مد نظر نیست بخش روح ونفس مورد بحث اخلاق است. تربیت بدنی وجسمی داریم اما اخلاق جسمی نداریم .تربیت اعم از اخلاق است  هر اخلاقی، تربیت هست اما هر تربیتی، اخلاق نیست.

مباحث مربوط به نفس از دو نگاه مورد بحث است

 

۱-پیدایش

دو نظر معروف در این باب وجود دارد الف: روحانیه الحدوث والبقاء که بیشتر نظر متکلمان است

ب: جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء که نظر حکیمان وفیلسوفان است ( سخن صدر المتألهین در الشواهد الربوبیه چنین است: حکمه مشرقیه. یجب علیک ان تعلم ان النفس التی هی صوره الانسان جسمانیه الحدوث وروحانیه البقاء … الشواهد الربوبیه،صدر الدین تصحیح سید جلال آشتیانی، ص۲۲، مرکز نشر دانشگاهی.)    تناسخ

تناسخ ملکی یعنی در همین دنیا روح پس از خروج از بدن وارد بدن موجود دیگری شود تا پاداش وکیفر ببیند. چنین اعتقادی از نظر شرایع وادیان الهی نادرست وباطل است ودر جهت مقابل اعتقاد به قیامت ومعاد قرار دارد.

تناسخ ملکوتی یعنی روح پس از خارج شدن از بدن دنیوی  وارد بدن برزخی شود وبخشی از پاداش وکیفر خود را در برزخ ببیند . این اعتقاد مورد پذیرش ادیان الهی هست

ادله نا درستی تناسخ ملکی:

۱-اکثر قریب به اتفاق انسانها چیزی از دوران قبل خود به یاد ندارند(تجربی)

۲-هیچ بچه ای با کمالات دوران پیشین به دنیا نیامده ( تجربی)

۳- بازگشت فعلیت به قوه  محال ونا ممکن است (علمی)

۴-همراهی وهمدردی با محرومان ومظلومان را از بین می برد  (اجتماعی)

 

توصیف

نفس مجرد

حقیقت نفس از نظر حکما وفلاسفه مجرد واز نظر غالب متکلمان مادی است

علامه مجلسی ر به تردید سخن گفته  تکفیر قایلان به تجرد نفس را افراط وتحکم دانسته وجزم واصرار بر تجرد را هم جرأت وتفریط نامیده وامر را مردد می داند بین این که جسم لطیف نورانی ملکوتی داخل بدن باشد وخلقت جسم لطیف ماند گار در زمان طولانی  مانعی ندارد  مانند ملایکه وجن  وبین این که مجرد باشد وپس از جسد اصلی اش به جسد مثالی انتقال یابد ( بحار الانوار، جلد ۵۸، ص۱۰۴، المقصد الثانی  الروح حدود ۱۳۰ صفحه در این زمینه بحث کرده )

 فردیت اخلاقی

بى تردید شناخت نفس به شناخت نیازها ، توانائیها ، ظرفیتها وظرافتهاى آن است  وحقیقت وجودى انسان هم به همین نفس است در برابر جسم ، رسالت انسان وفلسفه وجودى و هدف آفرینش او ، شناخت وایجاد تغییراتى در این بُعد وجودى است  به تعبیر قرآن :

یا ایّها الّذین امنوا علیکم انفسکم لا یضّرکم من ضلّ اذا اهتدیتم ، مائده ،۱۰۵ .

مهمترین رسالت انسان، شناخت واصلاح خویش است وبا وجود وتحقق آن ، از هیچ باد مخالفى بر او باکى نیست این نخستین قدم در تربیت اخلاقى است  .

خود شناسى  گامى است که باید توسط خود انسان  بر داشته شود ونقش ومحور اصلى، خود فرد است  که اگر نخواهد، کسى نمى تواند او را مجبور والزام نماید.

این که تأ کید شده حتى الامکان باید زیر نظر مربى واستاد  راه پیموده اى ، به سیر اخلاقى پرداخت ، از آن رو ست که آن نیازها وتوانائیها وظرافتها ى موجود  در وجود انسان را بهتر مى فهمد ودر هر مرحله ، دستور العمهاى متناسب مى دهد .

در شرائط عدم دسترسى به استاد ومربى قابل اعتمادى که با خیال راحت بتوان سر نوشت دین ودنیاى خود را به او سپرد ، مسئولیت شناخت نیازها وتهیه نسخه اصلاح ودرمان به عهده خود فرد است که با توجه به اطلاعات وتجربیات خویش آن را تهیه نماید  . درست مانند درمان جسم وبدن که در بیماریها و ضعف ونقصها ، در درجه اول باید به پزشک  متخصص مراجعه کرد  ودر صورت عدم دسترسى ، به ناچار باید با تکیه بر اطلاعات وتجارب خودش عمل کند ودرمان نماید . بنا بر این ، آنچه در باب تربیت اخلاقى  محور اصلى است خود فرد وتصمیم واراده وخواست وهمت اوست  وگرنه  بستگان واقوام ودوستان دور ونزدیک ، در این رهگذر کاره اى نتوانند بود  وممکن است هر کدام از آ نها اهل نجات وهدایت با شند وخود انسان ضایع وهلاک شود  وممکن است بر عکس ، همه آنان فاسد وکافر باشند و خود انسان مصمم وبا اراده با شد واهل ایمان ونجات گردد   .

به هر حال در چشم انداز ابدى وجهان بینى دینى  هر کس بر سر سفره رفتار واعمال خویش مى نشیند وهرکس میهمان عملکردهاى اختیارى خود است  تمام رابطه ها ودوستیها وتعلق خاطرها ، حد اکثر تا لحظه جان کندن وجان دادن است  وپس ازآن، تمام رابطه ها  قطع است  وانسان با فردیت محض خود تنها مى ماند . تأکید وتکرارهاى قرآن در این باب ، هشدار دهنده است  :

وکلّهم آتیه یوم القیامه فرداً ،مریم ،۹۵ .  : لقد جئتمونا فُرادى کما خلقناکم اول مرّه ، انعام ،۹۴ . :  ونرثه ما یقول ویأ تینا فَرداً ،مریم ، ۸۰ .

مطلب ظریف وقابل توجه  در این آیات ، تنظیر فردیت پایانى به فردیت آغازین است یعنى همچنان که نوزاد انسان در لحظه تولد ، جـز خـود ورفـع احـتیـاجات ونیازهـاى خـود  شناختى وتعلق خاطرى ازهیچکس وبه هیچ کس ندارد ، درمراحل پایانى زندگى هم اینچنین است  وجز به فکر خویش نیست  وهیچکس براى او مهم نیست  و در فردیت محض ، سیر برزخى خود را آغاز مى کند .

از این آیات استفاده مى شود که بر خلاف دنیا ، نظام زندگى انسان  در برزخ وقیامت  فردى ست  نه اجتماعى  وآن فردیت هم  تجسم فردیت اخلاقى او در دنیاست .

از این جهت باید به این فردیت اهتمام ورزید واز آن غافل نشد  وآن را فداى امور دیگر نساخت  وبا آن انس والفت داشت  هر چند بدین صورت که روزى حدود ۱۰ دقیقه با خود خلوت کنیم وصمیمانه وصادقانه  عملکردهاى خویش را ارزیابى نموده وموقعیت خود را در یابیم  .

اگر این انس والفت با فردیت اخلاقى ومعنوى در دنیا براى انسان تحقق نیابد پس از مرگ که انسان  اجباراً وارد این مرحله خواهد شد ، وحشت وهول وهراس زیادى به جان وروان ا و خواهد ریخت     وعلت اصلى ترس از مر گ توسط بسیارى از ما  انسانها ، همین است  ولى این عارضه چنان که گفته شد قابل پیشگیرى ودرمان است .

اصلاح نفس هم  در برقرارى عدالت بین قواى مختلف آن است  تعادل وحد وسط بین قواى نفس ، معناى اصلاح اخلاقى نفس است  والبته به درجه اى از صعوبت است که تجسمش همان پل صراطى است که در متون دینى از آن نام برده مى شود

 

 

طهارت ذاتی وانحرافات عارضی اند

اصلاح نفس ودرمان بیمارى او هر چند سخت است  اما شدنى وعملى ست ودر فرهنگ قرآن ، تمام انحرافها وگناهان وبیماریهاى نفسانى ، امور عارضى، غیر اصیل وتغییر پذیرند وامید نجات چهره هایى مانند فرعون هم ، نابجا نیست  خطاب به موسى ع وهارون ع فرمود :

اذهبا الى فرعون انه طغى فقولا له قولاً لیناً  لعله یتذکّر او یخشى ، طه ، ۴۴ .

به سوى فرعون طاغى ویاغى بروید وبا نرمى وملاطفت با او سخن بگوئید وهدایت کنید  شاید متذکر شده وبترسد واز مسیر غلط خود برگردد .

بازگشت از خطا واصلاح فرعون هم مورد انتظار است تا چه رسد به دیگران  .  امور عارضى قطعاً اصلاح پذیرند چه جسمى وبدنى  وچه روحى واخلاقى، ولى به شرط آنکه خود انسان بخواهد  واراده وهمت نماید .  یأس از اصلاح ورحمت وعنایت الهى ، در حد کفر است  : انّه لاییأس من روح الله الا القوم الکافرین ، یوسف ،۸۷ . بر خلاف مسیحیت که انسانها را به گناه پدرشان حضرت آدم ع پلید وآلوده  مى انگارد و پس از ولادت ، با غسل تعمید آنان را تطهیرمى نماید ، در اسلام انسان ذاتاً پاک وخدائى است وبر فطرت توحید ومعرفت خدا آفریده مى شود  : کلّ مولودٍ یولد على الفطره الاّ انّ ابواه یهوّدانه وینصّرانه ،بحار الانوار ،ج-۳ ، ص۲۸۱ ،باب الدین الحنیف والفطره .

هر نوزادى بر فطرت توحیدى وبر معرفت الهى زاده مى شود مگر آنکه والدین ودیگر شرائط خانوادگى وتربیتى ، او را به کفر وشرک وانحراف بکشانند .

 

 

اهمیت دوران جوانی:

بهترین دوران اصلاح وسازندگى دوران جوانى است که قدرت روحى وجسمى انسان در سطح بالاو مطلوبى است  واصولاً تدبیر ومدیریت قواى وجودى ، در این دوره از عمر  بسیار مهم وحیاتى است چرا که بحرانى ترین ومتلاطم ترین دوران زندگى است وطغیان وغلیان  غرایز وقواى طبیعى در حد اعلاى خود است  . مدیریت صحیح این دوره بحرانى مى تواند انسان را به مدارج بالاى کمال اخلاقى ومعنوى وعلمى و عملى  نائل سازد .

معمولاً قوّت مدیریتها را در جنگها وبحرانهاى  سیاسى ،اجتماعى  مى سنجند  نه در دوران صلح وثبات . بحران عمر، دوران جوانى است از این رو از رسول خدا ص  نقل شده : لا تزلّ قدم عبد یوم القیامه حتى یسئل عن خمس خصال عن عمره فیما افناه وعن شبابه فیما ابلاه  وعن ماله من این اکتسبه و فیما انفقه  وعن علمه ما ذا عمل فیما علم  ، ارشاد القلوب ، الدیلمى ، ج-۱ ، ص۱۵ .

انسان در قیامت گام ازگام بر نمى دارد مگر آنکه از ۵  چیز مورد پرسش قرار گیرد  از عمرش که چگونه به پایان برده واز جوانی اش که چگونه صرف کرده واز مالش که از چه راهى کسب کرده وچگونه هزینه وخرج نموده واز علم ودانشش  که تا چه میزان به دانسته هاى  خود عمل کرده .

با اینکه تمامى عمر انسان مورد سؤال قرار مى گیرد ودوران جوانى را هم شامل مى شود  اما این دوره  به دلیل اهمیتش با لخصوص وجداگانه مورد پرسش قرار مى گیرد که چگونه گذرانده است .

 

 

مراحل فعل اختیاری

براساس آنچه گذشت هر گونه اصلاح اخلاقی و کسب ارزش و فضیلت و دوری از زشتی و رذیلت اخلاقی، تنها از طریق تکرار ممارست و مداومت گفته ها و رفتارهای شایسته جزیی(عقل عملی)میسر است، به حدی که در نفس انسان پرتوهایی از دانستن و دانایی هر چند ضعیف، انعکاس یابد و به تدریج متراکم شود و به درجه ای برسد که زائل شدنش نا ممکن گردد یا به سختی تمام صورت پذیرد. از این حالت تعبیر به ملکه، می شود نفس این ملکه اخلاقی، هر چند در اختیار انسان نیست، اما مقدمات تحصیل و به دست آوردنش، در اختیار اوست.

این تکرار اعمال و کارهای خیر و شایسته جزیی و مداومت بر آنها که راه انحصاری وصول به کمالات اخلاقی است، طرق و راههایی دارد که توجه به آنها، نظراً و عملاً، در مسیر پر فراز و نشیب تاریخی اخلاق اسلامی ، ضرورت دارد و طی راه را تسهیل خواهد نمود. ابتدا باید بدین نکته توجه داشت که آزادی و اختیار و قدرت گزینش و انتخاب انسان، رکن اصلی و پیش فرض قطعی ، عرصه اخلاق است و بدون آن، سخن از فضیلت و رذیلت، بی معنا خواهد بود. در تجزیه و تحلیل کارهای اختیاری انسان و جهت وضوح بیشتر مسلک های اخلاقی که گفته خواهد شد، توجه بدین نکته لازم است که در هر عمل اخلاقی از ابتدا تا صدور فعل و عمل از انسان ، دست کم مراحل ششگانه اس طی می شود، از تصور و تصدیق عمل ، آغاز می شود و به میل و رغبت اولیه و تشدید آن و رسیدن به مرحله شوق و سپس اراده انجام و نهایتا صدور فعل از انسان می انجامد. روانشناس ها وجود این مراحل را در هر عمل اختیاری ، کوچک یا بزرگ ، قطعی می دانند هر چند به دلیل کثرت و سرعت، توجه آگاهانه ای، از جانب انسان نباشد. منشاء این میل اولیه که ریشه در امیال و عواطف و گرایشهای انسان دارد، برخلاف آن تصور و تصدیق که ریشه در محاسبات ذهن و فکر دارد، ممکن است تمایلات غریزی و نفسانی، مانند: خوردن آشامیدن و استراحت کردن و…باشد یا تمایلات فراتر از خود فرد، مثلاً عواطف خویشاوندی و فامیلی یا نوع دوستی باشد و گاهی تمایلات هنری انسان یا خیر خواهانه و اخلاق و یا گرایشهای معنوی و خواستها و کششهای متعالی و ویژه ماورایی باشد.

در ارزشگذاری کارهای اختیاری صادره از انسان، نقطه محوری و اصلی همین میل و رغبت اولیه است که پس از تشدید، به اراده و صدور فعل می انجامد. این مبدأ میل است که تعیین کننده و ملاک محاسبه مسلکهای اخلاقی سه گانه است

۱-مسلک حکیمانه

در این مسلک، انگیزه کار اخلاقی فوائد و آثار نقد و عاجل و دنیوی آن است مانند آثار جسمی، روانی و فکری و اجتماعی و اقتصادی و… مثلا مناعت طبع، سبب محبوبیت نزد مردم و قضاوت مثبت و ستایش آنان از ما خواهد بود و…

وجود چنین انگیزه هایی می تواند انسان را به تکرار کارهای شایسته، تا حصول ملکه نفسانی، وادارد .

گفته می شود« مبنای اخلاق به جا مانده از اندیشمندان بزرگ یونانی، و غیر یونانی، همین است و همین روش در مسیر تکاملی خود، نتایج و تقسیم بندیهای ارزشمند و قابل توجهی را در باب انسانشناسی و قوا و استعداد های درونی او دریافته و پی ریزی نموده است و قرنها میداندار اصول مباحث اخلاقی، از جمله اخلاق اسلامی کلاسیک ، در تاریخ بوده است شاید مهم ترین این نتایج، راهبرد آنان در تبین قوای و جودی انسان و تعیین معیار فضیلت اخلاقی، در عرصه های چهارگانه عفت، شجاعت، حکمت و عدالت باشد.به عنوان حد وسط و حالت اعتدال که خروج ار آن، به دو سمت افراط و تفریط به رذیلتی اخلاقی خواهد انجامید تا آنجا که معیار ارزش اخلاقی را وسطیت و اعتدال دانسته اند.

ظاهراً این تقسیم بندی را ابتدا افلاطون(طهاره الاعراق ابن مسکویه، ص ۱۹) طرح نموده و سپس ارسطو، پی گیری و تکمیل نموده است(الاخلاق الی نیقوماخوس، ص ۵۰)، می توان ادعا کرد که تقریباً تمام اندیشمندان و فلاسفه و حکیمان اسلامی این تقسیم بندی و آثار و نتایج آن را، البته با اندک تغییراتی که اساس آن تقسیم بندی را نقض نمی کند، تلقی به قبول نموده و پذیرفته اند (اسفار، ج۴، ص۱۱۵، الهیات الشفاء، مقاله ۹، فصل ۷، نهایت الحکمه، ص ۱۲۴و…)

علامه طباطبایی اجمالی از این نظر را بدین صورت منعکس نموده:اصول الاخلاق الانسانیه نظراً الی القوی الباعثه للانسان نحو الفعل ثلاثه … و الهئیه الحاصله من اجتماع الملکات الثلاث… سمّیت عدالهً(نهایه الحکمه، فصل ۱۵، ص ۱۵۹)اصول و پایه های اخلاق انسانی با توجه به قوای محرکه انسان به سمت عمل را می توان سه اصل دانست ۱- قوه شهوت که سبب جذب خیر و نفع و خوبیها ست . ۲- قوه غضب که عامل دفع بلا و بدیها ست ۳- عقل که هدایت گر به خیر و سعادت است و باز دارنده از بدیها و بلایا.

قوه شهوت اگر در حد اعتدال بماند و شایسته خود عمل کند، عفت است و اگر به افراط گراید، شره و حرص و اگر به تفریط ، خمود و بی حالی است. قوه غضب در حالت اعتدال، شجاعت و دو طرف افراط و تفریطش به ترتیب بی باکی و ترس است. عقل که حاکم در خیر و شر و نفع و ضرر است، اعتدالش حکمت و افراط و تفریطش ، جربزه یعنی عدم ثبات فکر در موضعی معین و کار کشیدن از عقل در مکر و فریب دیگران و بلاهت و کودنی است. اگر حق هر کدام از این سه قوه به درستی، ادا شود، حالتی در انسان ایجاد خواهد شد که از آن تعبیر به عدالت می شود و افراط و تفریط مجموع  این قوای سه گانه، در عرصه عمل، ستم گری و ستم پذیری است. مثلاً چه بسا انسان شجاعت  دارد ولی آن را بجا مصرف نکند و مثلاً در جنگها بیهوده و بی هدف به کار گیرد، که در این صورت شجاعت هست ولی عدالت نیست و اگر شجاعت را در راه هدفی عالی و عقلایی به کار گیرد، یعنی با حکمت، آمیخته گردد، عدالت به وجود می آید.(ناصر مکارم ،اخلاق در قرآن،ص۱۰۰).

بنابر آنچه گذشت، وسطیت و اعتدال هر کدام از این قوا و مجموعه آنها با یکدیگر، فضیلت و دو طرف افراط و تفریط آنها، رذیلت و ضد ارزش خواهد بود.

اینها اصول اخلاق انسانی است که انشعابات فراوانی از آنها به وجود می آید، علامه طباطبایی حدود پنجاه فرع و انشعاب از این چهار اصل آورده(المیزان، ج۱، ص۳۷۲)و بیشترین مطالب کتاب قطور و ارزشمند معراج السعاده مرحوم نراقی، تبین و تشریح فروع انشعابات همین قوای چهارگانه است.

۲-مسلک اخلاقی انبیاء و مذاهب

در این مسلک طی طریق و راه ، با انگیزه پاداش های بهشت و پرهیز از کیفر های دوزخ است قرآن کریم روی این انگیزه ، تکیه بسیار نموده . آیاتی از این قبیل گویای مطلب است: ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّه  ۱۱۱- توبه .) خداوند در برابر بهشت برین ، خریدار جان و مال مومنان است . در آیات دیگر هم نظیر همین غایات و هدفهای متعالی بهشتی ، عامل اصلاح اخلاق شمرده شده.

برخی از آیات ، پیش آمد ها و حوادث تلخ و شیرین زندگی را به قضا و قدر الهی دانسته اند و بر این اساس ریشه اضطراب و نگرانی ها و یا شادمانی ها حاد ظاهری را در انسان معتقد و مؤمن به خدا ، می خشکاند: ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الّا فی کتاب من قبل ان نبرأها ان ذلک علی الله یسیر لکیلا تا سوا علی ما فانکم و لا تفرحوا بما اتیکم و الله لا یحّب کلّ مختال فخور ۲۵- ۲۶ حدید

هیچ مصیبت  ناخواسته ای در زمین و نه در وجود شما، روی نمی دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خدا آسان است این به خاطر آن است که بر آنچه از دست داده اید تاسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ  متکبّر  و فخر فروشی را دوست ندارد.

از آیات و روایات قضا و قدر محتوم الهی نباید نفی اختیار انسان در مسیر کسب کمال، استفاده شود بلکه بر عکس ، عمل اختیاری انسان ، جزء علت بروز و ظهور حوادث و رخدادهای زندگی است و تا این جزء العله، تحقق نیابد، علت کامل نخواهد شد و طبعاً آن حادثه، تحقق نخواهد یافت . نکته اصلی و فاخری که این قبیل آیات در صدد بیان آن اند ، این است که انسان تصور نکند و این معنا بر روح و فکر او غالب نشود که اختیار و اراده انسان ، تنها سبب پیدایش رویدادهای مختلف است و فراموش نکنند که علت تامه متشکل از اجزاء متعدد و فراوانی است که در رأس همه اراده پروردگار است و البته یکی از اجزاء_ ونه همه _ علت تامه نیز اختیار و اراده آزاد انسان است اگر این معنا به باور انسان در آید و برایش جا بیافتد ، بسیاری از صفات مذموم و ناروا مانند تکبر، بخل، خود بینی، شادمانی ها حاد مادی، اضطراب و نگرانی های شدید زندگی، همه و همه از میان خواهد رفت. انسان غافل و جاهل در فعل و ترکهایش ، تنها و تنها به اراده خود متکی است و صدها و هزاران عامل دیگر را که در وقوع یا عدم وقوع آن حوادث و رخدادها دخالت دارند را نمی بیند.

عواملی که هر کدام از آنها که نمی بودند، از اراده و اختیار نیم بند و ناقص اوکاری ساخته نبود. گذشته از این که همین اختیار نیم بند و ناقص او هم ، مستند به علل فراوانی است که از اختیار او خارج اند. از این جهت گفته انداختیار انسان اختیاری نیست و او بالاجبار، مختار است بر این اساس ، از نظر قرآن برخی اخلاقیات – و نه تمام آنها – از طریق توجه دادن به قضا و قدر الهی قابل کسب و اصلاح اند. آنهم مواردی است که اگر به قضاء و قدر الهی توجه نشود خطر توهم استقلال اختیار انسان در حوادث و رخدادها، انسان را تهدید می کند و مستقل دیدن خود سبب بروز بسیاری ضد ارزشها و رذیلتها  می گردد.

توجه به قضا و قدر، سبب می شود که مال خود را مال خدا بداند«و آتوهم من مال الله الذی آتاکم ۳۳-نور»و رزق و بهره های خود را رزق الله بداند «ممّا رزقناهم هم ینفقون۳-بقره » و تمام آنچه انسانها بدان مبتلا هستند از خوب و بد و کفر و ایمان و فقر غنا ، همه را بستر و زمینه ای برای امتحان و آزمایش آنها ببیند و بداند و دچار غم و ناراحتیها و تأسف و احیانأ یأس و بد بینی نگردد«فلعّلک باخع نفسک علی آثار هم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا انّا جعلنا ما علی الارض زینهً لها لنبلوهم ایهّم احسن عملاً  ۷-کهف»ای چه بسا تو خود را نابود گردانی از فرط غم و تاسف این که چرا تمام مردم ، اهل ایمان به خدا و قرآن نیستند بدان که تمام این جاذبه های طبیعی از قدرت و شهوت و …برای آزمون و آزمایش انسانها ست.در هر صورت این مسلک و شیوه مورد پذیرش تمام انبیاء و مذاهب الهی بوده است و قرآن نیز موارد فراوانی از آن را معترض شده است.

وجه مشترک این شیوه با شیوه نخست در غایت  و غرض نهایی آنهاست که همان عمل فضیلت مندانه باشد هر چند در مسلک اول ، سعادت و کمال ، به مقبولیت و ستایش مردم و افکار عمومی ، و در مسلک دوم ، نه تنها مقبولیت مردمی بلکه ایمان به خدا و آیات او و خیر اخروی و ابدی و پاداش دائمی ، مد نظر بوده و سعادت واقعی معرفی می شود. اما در هر دو استکمال خُلقی و عمل فضیلت مندانه ، مورد توصیه است.

نا گفته نماند که قران کریم نیز در مواردی نظر قضاوت مردم و جامعه را ملاک امر و نهی هایی قرار داده از جمله در مورد تغییر قبله که فرمود. «لئلا یکون للناس علیکم حجه ۱۵- بقره » این حکم بدان سبب است که زبان مردم نسبت به شما مسلمین کوتاه شود و سوژه ای علیه شما نداشته باشند. یا فرمود«و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ۴۶- انفال» دعوت به وحدت و صبر نموده تا دشمن جری نشود. در مواردی  دیگر .اما این گونه آیات در حقیقت به ثواب و عقاب اخروی نظر دارند یعنی با توجه به مجموعه آیات قرآن و سیستم اعتقادی و فکر نظام یافته دینی ، فهمیده می شود که خود این آثار ظاهری چندان مراد و مهم نیست هر چند فرد و جامعه مومن موظف است آبرو و عزت و خوش نامی خود را در جامعه و جهان حفظ کند و از رفتاری که سبب و هن و سبکی و انگشت نما شدن باشد بپرهیزد اما نهایتاً پاداش و کیفر اخروی و ابدی است که به این رفتارها ، معنا و جهت موجه عقلی می دهد .

۳- مسلک اخلاقی قرآن

روش انحصاری قرآن در زمینه اخلاق ارائه راهکاری است که اجازه رشد زشتی و رذیلت را در جان انسان نمی دهد و به جای روش دفعی به شیوه رفعی توسل می جوید. رسیدن به خدا- نه کسب کمال و فضیلت و سعادت دنیوی و حتی اخروی – مورد نظر است. با این بیان:

عمل انسان برای غیر خدا یا به خاطر کسب عزت و افتخاری است یا ترس و وحشت از قدرتی، قرآن عزت و قدرت را منحصر به خدا میداند انّ العّزه لله جمیعاً ۶۵- یونس «انّ القوّه لله جمیعاً  ۱۶۵- بقره »

و نیز آیاتی که ملک عالم را از خدا می داند «قل اللهم مالک الملک  ۲۶- ال عمران » «لله ملک السموات و الارض ۱۲۰ – مائده». باور به این آیات و معارف ، زمینه پیدایش رذایّل و بدیها را از میان می برد . اگر خدا مالک ذات و صفات و افعال همه کس و همه چیز است، پس هیچکس و هیچ چیز ، استقلال وجودی ندارد و بی نیاز از خدا نیست . قهراً جز خدا را اراده نمی کند و حتی نمی تواند اراده کنند و تنها وجه باقی حق ، مراد او خواهد بود. «ذلکم الله ربکم لا اله الّا هو خالق کل شیئ ۱۰۲- انعام » « له ما فی السموات و الارض کلّ له قانتون۱۱۶-بقره»«له من فی السموات و الارض کّل له قانتون ۲۶ – روم»

هر چیز و هر کس در آسمان و زمین است از آن اوست و در برابر او خاضع و مطیع اند.

چنین خدا باوری ، سبب پیدایش محبت شدید می شود که هیچ عامل دنیایی و حتی اخروی او را تهییج یا متاثر نکند« الذین آمنوا اشد حبالله ۱۶۵- بقره»

عشق مومنان که همان شدید ترین شکل محبت آنان است، به خداست همه چیز را آیه و نشانه خدا میبیند و آیه تنها حکایت گر است و استقلال ندارد حجاب استقلال اشیا موجودات که سایرین دارند ،آنها ندارد . در همه  چیز تنها خدا را می بیند، به قول بابا طاهر:

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم               به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت          نشان از قامت رعنا ته وینم (دیوان اشعار، دوبیتی ها)

از این جهت ممکن است اعتدال خلقی و آن فضیلت حد وسطی در این مسلک سوم با آن دو روش پیشین ، متفاوت گردد و کارها و اعمالی از سالک راه سوم  به عنوان فضیلت سر زند که در آن دو راه فضیلت نباشد و فضائلی درآن دو راه ،در این راه سوم، رذیلت به حساب  آید . چنان که در روایتی از امام صادق (ع) چنین می خوانیم : برخی مردم دنبال عبادت اند برای این که تاجرانه خود را به نفع و سودی برسانند و استحقاق بهشت یابند و برخی ، برده وار عبادت میکنند تا از کیفر و عقوبت دوزخ خود را صیانت کنند اما دسته سوم آزاد منشا نه خدا را عبادت می کنند و از روی محبت خالص که این بالاترین مرتبه عبادت به شمار می رود(کافی ، ج۲، ص۸۴)

بیانی هم از علی (ع) وارد شده با اندک تفاوتی بدین صورت که عبادت افراد یا از روی ترس است یا رغبت طمع  یا برای شکرکه عبادت آزادگان است( نهج البلاغه)

در منابع روایی دیگر هم همین مضمون وارد شده با اضافات و توضیحات بیشتری. علامه طباطبایی ، اختلاف تعابیر را ، اینچنین جمع بندی نموده :

توصیفهم (ع) عباده الاحرار تاره با لشکر تاره بالحّب لکون مرجعهما و احدًا فان الشکر وضع الشئ المنعم به فی محله و العباده شکر ها ان تکون لله الذی یستحقها لذا ته فیعبد الله لانّه الله …( المیزان ، جلد۱، ص ۳۸)

این که عبارت آزاد منشا نه را روایات اهل بیت (ع) گاهی با شکر و گاهی با حب توصیف نموده اند بدان جهت است که نتیجه هر دو یکی است چه این که معنای شکر، بهره بردن  بجا و در جای خود از نعمت است و شکر عبادت به عنوان یکی از بزرگترین نعمتهایی الهی  آن است که برای خدا و به خاطر استحقاق ذاتی او باشد   خدا را به خاطر خدا بودنش،  یعنی جامع تمام صفات جمال و جلال بودنش ، عبادت کند.

عبارت معروف حسنات  الابرار سئیات المقربین ، در همین راستا ست کارها و اعمالی که در یک مرتبه  حسنه و خیر و فضیلت به حساب می آید ، در مرتبه بالاتر ، سیئه و بدی و رذیلت خواهد بود چرا که معیار ها  در هر مرتبه، و درجه متفاوت است.

سالک مسلک سوم تنها و تنها محبت خدا و رسیدن به او را در نظر دارد و هیچ توجهی به فضیلت و رذیلت ندارد . قضاوت دیگران و خوش آمدن و بد آمدن آنان هیچ اعتبار و ارزشی برایش ندارد و حتی توجه به آخرت و بهشت و دوزخ ندارد تمام هّم و غم او خداست و زاد راهش ، ذلت  عبودیت او و راهنمای راهش محبت خالصانه.

در این چشم انداز است که اصولا موضوع فضیلت و رذیلت که در دو مسلک پیشین ، اساس محاسبه و عنصر اصلی بود مرتفع می گردد و جای خود را به یک غرض و هدف و عنصر اصلی میدهد که  همان وجه الله و کسب رضای اوست بنا بر محبت عبودی است و ترجیح جانب خدا بر هر چه جز اوست . این محبت و عشق گاهی انسان را به کارها و اموری وا میدارد که عقل اجتماعی آن را نمی پسندد همان عقلی که ملاک اخلاق  اجتماعی است و چه بسا مورد قبول فهم عادی و عرفی که اساس تکالیف عمومی دینی است،نیز نباشد. چرا که عقل برای خود احکامی دارد. حب  و عشق هم احکامی . در چنین حالتی ، دل مجذوب تفکر در باره خدا می شود و دوست دارد همیشه با او باشد و اسماء حسنای او را بشمارد و صفات جمیل او را بستاید محبوبم چنین است و چنان و منزه از نقص این جذبه و شور او را بدانجا می کشاند که گویا او را می بیند و اینچنین عبادت میکند و جز از او می گسلد و بدو متصل می گردد وهیچ موجود خوب و خواستنی را مستقل از او نمی بیند و در یک جمله ، چگونگی ادراک و طرز تفکر و در نهایت رفتارش عوض می شود. «ما رایت شیئاً الاّ و رایت الله قبله ومعه و بعده »
تعابیری که در برتری عشق بر عقل در زبان برخی عارفان و اولیاء خدا، وارد شده تا حدی ناظر به همین حقیقت است :

جناب عشق رادرگه بسی بالاتر از عقل است        کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد    (دیوان حافظ)

انجام خیر و اعمال نیک و تخلق به اخلاق ، به هدف خوش نام بودن میان مردم و بهره مندی از آثار مثبت آن و در نهایت رسیدن به نعمتهای بهشتی و مصون ماندن از کیفر دوزخ ، بی تردید از فضیلت های بزرگ است، اما در مسلک سوم هر چیزی که شما را از توجه به ذات خداوند، منصرف کند و از وجه الله باز دارد حتی اگر توجه نعم بهشتی و کیفر دوزخ باشد، رذیلت خواهد بود.

به هر چه از دوست و امانی چه کفر آن نام و چه ایمان —  به هرچه از راه دور افتی چه جا بلقا چه جا بلسا.

به نقل شاگردان علامه طباطبائی از ایشان ،  طهارت وتوحید اسلامی وواقعی همین است .

البته ناگفته پیداست که این مرحله ، عالی ترین مقام معرفتی انسان و طریقه توحید خالص و کامل و تنها در اسلام و خاص آن است و جز نوادری از مردم و اوحدی از مردان خدا، سالک صادق این راه نمی توانند بود و اگر کسی به آن درجه برسد، رسته است آن را که خبر شد خبرش باز نیامد . اما اکثر سالکان راه فضیلت و اخلاق ، دارای چنین عزم و اراده و همّتها در طول دوران نبوده و نیستند و قلیل من عبادی الشکور برای این اکثریت ، توجه به همان دو روش پیشین ، کارآیی بیشتری خواهد داشت.

 

گزیده اى از ارزشهاى اخلاقى قرآن

۱-  عدل وعدالت در قرآن

برقرارى عدالت ، هدف نهائى بعثت انبیأ  دانسته شده : لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط … الحدید -۲۵  فرستادگان خود را با نشانه هاى روشن وآشکار فرستادیم  وهمراه آنان کتاب ومیزان (وسیله سنجش ) نازل نمودیم  تا مردم را به قسط وعدالت وادارند. عدالت در حوزه اقتصاد ومسائل اجتماعى یک معنا دارد که شاید آیه شریفه بیشتر ناظربدان باشد  هر چند محدود بدان معنا نمودن ، چندان وجیه به نظر نمى رسد ، ولى د ر حوزه تکوین وآفرینش موجودات وپدیده هاى خلقت ، به معناى تناسب وتوازن وتعادل است  که: بالعدل قامت السموات و الارض . آسمانها وزمین با نظم خاص ونسبت سنجى ووضع ومحاذات متناسب پا برجاست . در حوزه اخلاق عدالت،  به رعایت تعادل وحفظ حد وسط در همه قواى عامله درونى  برمى گردد یعنى رعایت حد وسط  بین حکمت  وعفت  وشجاعت ، عدالت خواهد بود – چنانکه به تفصیل خواهد آمد – . براین اساس اگر معناى دوم را ازمفاد آیه شریفه خارج بدانیم دو معناى دیگر در حوزه کار انبیأ الهى وادیان آسمانى  باقى خواهد ماند  .

بنا براین مى توان نتیجه گرفت که معناى عمومى قسط وعدل،  تعادل قواى اخلاقى را هم شامل مى شود وتعالیم ومعارف انبیأ در درجه اول  براى این جهت بوده  وتا این معنا در جامعه بیاده نشود ، زمینه رسیدن به عدالت اقتصادىواجتماعى  به وجود نخواهد آمد مخصوصاً اگر واژه  میزان درآیه شریفه را به معناى دین بگیریم  بدین معنا که دینِِ متیقن وقطعى، باید ملاک ومعیار عقاید واعمال مردم باشد وهمه چیز با آن سنجیده شود وبرآن تطبیق یابد ، نه عقب ماند ونه جلو افتد  که یکى افراط است ودیگرى تفریط  واین ، ملاک قسط وعدل خواهد بود.

جالب آنکه استقامت درآیه ۳۰ – سوره فصلت : انّ الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّ ل علیهم الملائکه…را به معناى اعتدال هم گرفته اند وهمین معناى جامع

رابرخى مفسران پسندیده اند. (تفسیر نمونه، ج-۲۰ ، ص ۲۷۰ )

مرحوم نراقى در معراج السعاده  آیه شریفه : فاستقم کما امرت ومن تاب معک ولا تطغوا انه بما تعملون بصیر هود- ۱۱۲، را ناظر به عدالت اخلاقى یعنى اعتدال وحد وسط دانسته :  در مسیر مأ موریتت هم خود وهم همراهانت مستقیم وپا برجا باشید واز حد خود نگذ شته دچار طغیان وسرکشى نگردید وبدانید که خدا به تمام کارها ى شما آگاه است  .  ذ مخشرى ونیز طبرسى از ابن عباس نقل کرده اند که در تمام قرآن هیچ آیه اى شدید تر وسنگین تر ازاین آیه بر پیامبر نبوده  ودر خصوص این آیه حضرت فرموده : شیّبتنى سوره هود  مجمع البیان  ۵-۶، ص ۱۹۹ . سوره هود توان مرا برده ومرا پیر نموده آنهم بخا طر وجود این آیه در آن که در خواست پایدارى است از جانب خودم وپیروان وتابعانم.

غزالى در  احیا،العلوم  از کشاف زمخشرى نقل کرده که: در عالم خواب از رسول الله – ص پرسیدند چرا جمله شیبتنى سوره هود  را فرموده اید پاسخ داده  بخاطر آیه فاستقم کما امرت  . چه اینکه استقامت بر نقطه اعتذال  در جمیع صفات در نهایت سختى ودشوارى است . وسپس نتیجه گرفته که انسان باید در جهت اعتدال و استقامت کوشش نماید هر چند به حقیقت آن هم نرسد (محجه البیضاء، ج-۵ ، ص۱۱۲ ) . نظیر همین آیه ، آیه ۱۵- سوره  شورى  است که فرموده : فلذلک فادع واستقم کما امرت ولاتتبع اهوائهم وقل امنت بما انزل الله من کتاب وامرت لاعدل بینکم  …  دعوت کن و در مسیر دعوت پا بـر جا باش وتابع هواها وخواستهاى نا معقول  آنان نباش وبدانان بگو که من مأ مورم تا در میان شما عدالت بورزم .

با توجه به مطالب پیشین واینکه هدف بعثت پیامبر اسلام –ص- اتمام و تکمیل مکارم اخلاق بوده : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق واگرعدالت اخلاقى را نقطه مرکزى بدانیم که به قول مرحوم نراقى اطراف وجوانب غیر متناهیه وفراوان دارد که همه اوصاف رذیله محسوب اند ویافتن حد وسط از میان این اطراف متکثره را امرى دشوار ومشکل واستقامت وثبات بر آن را دشوارتر ومشکلتر مى داند ، راز این بیان رسول الله  ص آ شکار مى شود که این تکلیف ، بدین حد شدت وسنگینى دارد که در همه قرآ ن وتمامى تکالیف ، سنگین تر از آن نبوده ونیست  (معراج السعا ده ، ص ۶۵  ،انتشارات هجرت –تابستان  ۸۱ ). استقامت وپایدارى در راه مأ موریتى که همه یا دست کم بخشى از آن ، رعایت عدالت توسط خود  وواداشتن مردم  به عدالت وتعادل است ، مأموریتى بى نهایت سنگین وحساس است  وهمان است که تجسمش در قیامت ، پل صراطى است که از مو باریکتر واز تیزى شمشیر برنده تر وازشب تاریکتر است  (احیاء العلوم ،ج۴ ، ص۴۴۶ و علم الیقین ، ج۲ ،ص۹۶۹ ).  این همان مأموریتى است که آ رام وقرار را از رسول خدا –ص- ربوده بود وبه اندازه اى در طریق هدایت مردم وتعادل اخلاقى ونفسانى ومعنوى آ نان  دل مى سوزاند  که از رعایت جریان عادى زندگى باز مى ماند وخداى عالم ، به او یاد آ ورى  نمود که نصیب وبهره خودازآسایش ونعمتهاى دنیا را از یاد نبرد ودلسوزى بیش از حد نکند : فلعلک باخعٌ  نفسک على آثا رهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا ً، کهف -۶ . :ولعلک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤ منین ،شعراء – ۳ .    اى رسول ما  توازشدت حزن وناراحتى ودلسوزى زیاد وشفقت بیش از حد بر مردم ، خویش را در معرض هلاک ونا بودى قرار داده اى که چرا حق وهدایتهاى تأ مین کننده سعادت دنیا وعقباى خویش را نمى  پذیرند وچهاراسبه وباتمام سرعت به سمت نکبت وشقاوت وکیفر وعقوبت الهى مى تازند  .

این که مى دید تشنه کامانى درکنار چشمه آب زلال نشسته اند واز تشنگى فریاد مى کشند  ناراحت بود وغصه مى خورد  غصه اى جانکاه که گاهى تا سرحد مرگ او را پیش مى برد به تعبیر مفسر بزرگ طبرسى ، این آیات نوعى معاتبه وسر زنش از جانب خدا  نسبت به رسول الله ص است که از شدت ناراحتى وحرصى که بر ایمان وهدایت قوم خود داشت تا مرز هلاکت ومرگ خویش ( دق مر گ شدن ) پیش رفته بود (مجمع البیان، ۵-۶ ، ص۴۵۰ ، دار أحیاء التراث العربى – بیروت ) یعنى دلسوزى تا این حدلازم نیست تو مأ مور ابلاغ رسالات الهى هستى  پذیرش وعدم پذیرش از جانب مردم نباید تورا بدین حد ناراحت کند.

بنا برآنچه گذشت ایجاد خُلق وخصلت تعادل وعدالت در فرد وجامعه  از مهمترین دستورهاى اخلاقى قرآن است وریشه ایجادوگسترش دیگر شاخه هاى اخلاق هم به شمار است  مانند عفت ،شجاعت و…

ازاین جهت خداى عادل ودادگر، مقسطین را دوست دارد  : وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین  ، مائده -۴۲ . مقسط ودادگر کسى است که این خصلت دردرون او نهادینه شده  نه آ نکه تنها ظاهرى وتظاهرى از خود نشان دهد واین نکته، در تعریف واژه خلق واخلاق نیز  ملحوذ بود .

کاربردهاى دیگر قسط نیز نشانه ریشه دارى وپایدارى این خصلت در سرشت انسان است تا بتواندبه لوازم آن در عرصه هاى اجتماعى  ملتزم باشد از جمله : یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط  شهداء لله ولو على انفسکم اوالوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولى بهما فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا ،نساء -۱۳۵ .  عدل وداد را بر پا دارید وشهادت را براى خدا ادا کنید هر چند به زیان خود یا پدر ومادر یا خویشان شما باشد  خواهان گواهى وشهادت ، توانگر یا تهیدست باشد  خداوند برآنان مهربانتر است بنا بر این با پیروى هواى نفس از حق وعدل عدول نکنید .

همین مضمون با اندکى اختلاف در ایه ۸ سوره  مائده تکرار شده واین نشانه آنست که این صفت باید در عمق جان انسان ریشه دار باشد. دارنده آن ازظرفیت بالائى برخوردار باشد تا پیامدهاوامواج سهمگین ناشى از آن راکه در پاره اى موارد بسیار شکننده است بتواند به خوبى تحمل کند واز سر بگذراند.

تقابلى هم که در آیه ۹۰ سوره نحل  بین عدل واحسان از یکطرف  و فساد ومنکر وظلم  از طرف دیگر وجود دارد نشان دیگرى براین مطلب است که عدل وقسط در فرهنگ قرآن ،  ناظر به بعد خُلق وصفت اخلا قى بودن آنهم هست  چرا که هم احسان از ارزشهاست  وهم بغى وظلم از ضد اررشهاى اخلاقى :ان الله یأ مر بالعدل والاحسان وایتاء ذى القربى وینهى عن الفحشاء والمنکر والبغى …   .

نتیجه آنکه از مهمترین رسالتها وتکالیف انسان در دنیا  اولاً درک ودریافت حد اعتدال قواى نفسانى در بین غوغاى افراط وتفریطهاى فراوان وگسترده آ ن است  ثانیاً رساندن  تمام قواى نفسانى به آ ن حد اعتدال است  که تحمل ریا ضتها و سختیها ودشواریها ى خاص خود را دارد  ثالثاً  ثبات و پایدارى بر حفظ این اعتدال در طول حیات وزندگى است  رابعاً  ودر نهایت گسترش وتعمیم آ ن به دیگران از طریق راهکارهاى موجود وممکن است  .

حسن خُلق وسوء خُلق

نکته قابل توجهى که غزالى در احیاء العلوم بدان پرداخته ، معناى حقیقى حسن وسوء خُلق است  که خلاصه آن این است: واژه خُلق وخَلق در بیان کیفیت وچگونگى صورت ظاهر وباطن انسان به کار مى روند حسن الخَلق والخُلق  یعنى خوش ظاهر و خوش باطن ،  خَلق آنچه با بَصَر ودیده ظاهر وخُلق آن چه با بصیرت ودیده با طن دریافت مى شود . خُلق ، هیئت راسخ نفسانى است چنانکه گذشت وهمچنان که حسن صورت به حسن جمیع اعضاء مانند دو چشم، ابرو، دهان وگونه هاست، حسن سیرت واخلاق هم  به حسن تمام ارکان چهارگانه قواى نفس  یعنى علم وغضب وشهوت وعدالت است، آن کس که همه این صفات در او به اعتدال واستواء برسد داراى خُلق حَسَن  تام وکامل است واگرتنها در برخى از آنها به تعادل رسیده باشد داراى حُسن خُلق نسبى است نه کامل مانند کسى که تنها برخى اعضاء صورتش زیبا وموزون باشد که زیبائى نسبى  خواهد داشت. هر کدام ازاین قوا، حد تعادل وفضیلتى دارد ودوطرف افراط وتفریطى  به جزقوه  عدالت که تنها یک مخالف وضد دارد وآنهم جور وظلم است  وداراى دو طرف زیاده ونقصان نیست  ، المحجه البیضاء ، ج-۵ ،ص۹۵  .

۲ – تقوی در قرآن

بى تردید در فرهنگ قرآن  بالا ترین ارزش  براى معتقدین به خدا  تقواست ،  قرآن حدود ۲۳۰ مرتبه  با تعابیر مختلف وگوناگون  آن را به عنوان بالا ترین ارزش معنوى وانسانى  مطرح فرموده ومردم را بدان امر نموده ، شاید بعد از واژه  الله  بیشترین واژه اى که در قرآن به کار رفته  همین کلمه تقواست .  تقوا یعنى  : جعل النفس فى وقایهٍ مما یُخاف  ، ایجاد حفاظى براى نفس ازهر چه بترسد . دراصطلا ح شرع  تقوا نگهدارى نفس است از گناه  به ترک گناهان  وبه ترک برخى مباحات  ، مفردات راغب  ماده وقى .

هرچند تقوا خود ازفضائل وملکات  اخلاقى نیست  ولى بدون آن نیز حصول هیچ فضیلت اخلاقى  امکان ندارد .

ارکان اصلى آن یکى عمل به واجبات است ودیگرى ترک محرمات  والبته آنچنان که از کتاب وسنت استفاده مى شود ، تقواى از محرمات  مهمتر است  و مرحله اول وقد م نخست است  که اگردرست بر داشته شود ، امید وصول به مقامات وفضائل دیگر هست .

به توصیه بزرگان : براى حصول تقوا، مواظبت ومداومت برآ یات شریفه آ خر سوره حشر در تعقیب نمازها خصوصا اواخر شب که قلب فارغ البال است، همراه تدبر در معناى آ نها بسیارمؤثر است  ونیز براى احتراز از شر نفس وشیطان، دوام بر وضو را سفارش مى کردند وآن را به منزله لباس جندى مى دانستند ولى درهر حال در خواست از خدا  شرط است (چهل حدیث امام خمینى – ر – ، ص۲۰۸) ریشه تقوا ما نند سایر فضیلتهاى اخلاقى والهى، توحید است که اگر کما هوحقه  در جان انسان بنشیند ایمان وتقوا ودیگرفضائل هم خواهند آمد

ازاین رو توحید، هچنان که ریشه اولیه اخلاق است هدف ومقصد آن نیز به حساب مى آید. درجات اولیه توحید شرط هر نوع حرکت وسلوک  معنوى واخلاقى   ودرجات بالا وتوحید خالص، رأس وهدف  تمام معارف وفضائل اخلاقى است. از برخى بزرگان نقل شده که :فقه مقدمه اخلاق  واخلاق مقدمه  توحید است  ونباید در مقدمه اول متوقف بما نیم (هزار ویک نکته، حسن زاده آملى به نقل ازعارف متأله مزحوم بهارى، نکته ۱۳۰) واین سخنى بسیاربزرگ است، بدون تقید به آ داب شریعت و احکام شرعى، امکان حصول وتحقق اخلاق اسلامى در وجود انسان نیست  شریعت مدخل صحیح  اخلاق الهى است که مى تواند حلاوت وشیرینى توحید حقیقى را به انسان بچشاند ونهایتا چنان انسان را مجذوب نماید که جز خدا نبیند ونجوید ونخواهد چنانکه درمسلک سوم از مسلکهاى اخلاقى گذشت.

۳- صبردرقرآن

اصولاحصول تقوا ملازم با صبر وتحمل واستقامت است  وبدون صبر امکان دستیابى  به تقوا نخواهد بود ازایـن رو قرآن کریم از داستان حضرت یوسف – ع – که نتیجه گیرى مى کند ملا زمه صبروتقوا را تکیه وتأ کید فراوان مى نماید: … انه من یتّق ویصبر فانّ الله لا یضیع اجر المحسنین ، یوسف-۹۰ . این قانون وسنت الهى است که هر کس تقوا وصبر پیشه کند از نیکان است و بداند که خداوند  هر گز پاداش نیکان ونیکوکاران را ضایع نخواهد کرد و در خور خدائى خود، به آ نان پاداشهاى دنیوى واخروى بزرگ خواهد داد. صبربه معناى استقامت وتحمل است  وازاین رو در برابر ضعف وتسلیم  قرار گرفته: وکایّن من نبىّ قاتل معه ربّیون کثیر فما وهنوا لمااصابهم فى سبیل الله  وما ضعفوا وما استکانوا والله یحبّ الصابرین ، آل عمران – ۱۴۶ .

چه بسیار پیامبرانی همراه مردان الهى فراوانى در کنار آنان به جنگ ومبارزه

پرداختند ودر برابر آنچه در راه خدا به آ نها رسید سست نشدند وناتوان نگردیدند وتن به تسلیم ندادند وخدا استقامت کنندگان را دوست دارد   .بنا بر این  صبرنموده صبر، مجرد تحمل مشکل وسختى نیست   تحملى است همراه جستجوى راه حل ورفع مانع . باید ضمن تحمل ، با فکر وطرح  به راه چاره اندیشید از این رو صبراینچنین معنا شده :الصبر حبس النفس على ما یقتضیه العقل والشرع  او عمّا یقتضیان حبسها عنه ( مفردات راغب ماده صبر ، ص ۲۸۱) نگهدارى نفس وواداشتن آن برمقتضاى عقل وشرع  یا از آنچه مقتضاى عقل وشرع است.

اقسام وموارد صبر هم قابل توجه ومهم است : گاهى در مصیبت وحادثه وامثال آنست  که در مقابل  جزع وبى تابى به کار مى رود ، گاهى در میدان جنگ ومبارزه است که شجاعت است در مقابل ترس وتهور گاهى به معناى سعه صدر وداشتن ظرفیت بالاست در مقابل تنگ نظرى  گاهى در سرّ نگهدارى  وکتمان است در مقابل  دهان لقى وافشاء اسرار که قرآن کریم با تعبیر : والصابرین فى البأ ساء والضراء وحین البأ س ،بقره -۱۷۷ .بدانها اشاره نموده ( احیاء العلوم ، ج- ۴ ،ص ۵۷)

ونیز دراین آیات  :والصابرین على ما اصابهم  ، حج – ۳۵ . والصابرین والصابرات  ،احزاب – ۳۵  وآیات بسیار دیگر همین معانى آ مده .

بدین نکنه فاخر هم  باید توجه داشت که صبر نه یک فضیلتى درکنار سایر فضیلتهاى اخلاقى بلکه ریشه واساس تمامى آنهاست وبدون آن هیچ فضیلتى، زمینه بروز وظهور نخواهد یافت  به تعبیر غزالى   صبر  درقرآن بیش از۷۰  مرتبه طرح وتمجید شده وبسیارى ازدرجات وخیرات را ثمره  آن و ناشى از آ ن دانسته  ( احیاء العلوم  ، ج ۴ ،ص۵۲ )   ازاین رو در منابع روائى  واز جمله اصول کافى  دست کم  ۲۵  روایت در ویژگیها و تقسیم بندیها وستایش وپاداشهاى دنیوى واخروى صبر از زبان پیشوایان معصوم  ع  نقل شده  ودر ۶  روایت ، این معـنا تأ کـیـد شـده کـه جایگاه صبـر در بیـن فـضا ئـل دینى واخـلا قى وارزشهـاى مـتعالى الهى ، جایگاه سر ورأ س انسان است نسبت به مجموعه بدن  همچنان که با رفتن سر، انسان زنده نمى ماند  بدون صبرهم ایمان واخلاقى وجود نخواهد داشت (اصول کافى ، ج ۲ ،ص ۸۷ ، با تعلیقا ت على اکبر غفارى ، نشر مکتبه صدوق -۱۳۸۱ )

در برخى  روایات : الصبر من الایمان کالرأس من الجسد ، آمده  ودر برخى : الصبر فى الاموربمنزله الرأس من الجسد  فأذا فارق الرأ س الجسد  فسد الجسد و اذا فارق الصبر الامور فسدت الامور، شاید براى اشاره بدین معنا که محوریت صبر وتحمل براى هر نوع موفقیت  وپیروزى  در امور علمى  یا عملى  ویا اخلاقى  وحتى ایجاد وحفظ و رشد ارزشهاى جسمى از طریق  ورزش وکارهاى بدنى  همه وهمه باید از مسیر صبر وبردبارى به دست آید  . در زلال صبر است  که همه ارزشهاى انسانى قابل وصول است  .

خداى عالم  با تمام عظمت وجلال وشکوه خدائیش ، همراه  وحامى  مؤمنان صابر است : یا ایها الذین امنوا استعینوا بالصبر والصلوه ان الله  مع الصابرین، بقره – ۱۵۲ . از نماز وروزه استعانت بجوئید وبدانید که خدا با صابران است  . یعنى در سایه صبر است که نماز وروزه ودیگر اعمال عبادى ووظائف الهى  به شایستگى میسر است . صبر به باران حیات بخشى تشبیه شده که زداینده تمام رذیلتها و ناروائیهاست : ربّنا اَفرغ علینا صبراً وتوفنا مسلمین ، اعراف – ۱۲ . پروردگارا باران صبر را بر ما فروریز ومارا در تمام عمر مسلمان وتسلیم حق بدار .

تحمل رفتار ناشایست دیگران نیز اثر تربیتى فراوانى هم بر انسان صابر وهم بر دیگران دارد : وعباد الرحمن الذین یمشون على الارض هوناً واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً ، فرقان _ ۶۳ . از نشانه هاى بندگان خداى رحمان یکى هم آن است که  در روى زمین فرو تنانه راه مى روند واگرکسى از روى نادانى آنان را مخاطب ساخته ناروائى  گوید، سلیمانه و متواضعانه برخورد نموده و پاسخ دهند.

در همین ارتباط وشاید در تکمیل مطلب فوق آیه ۳۴ –سوره فصلت ، قابل توجه است : ولا تستوى الحسنه ولا السیئه ادفع بالتى هى احسن فأذا الذى بینک وبینه عداوهٌ کأنهّ ولىٌ حمیم  وما یلقیّها الاّ ذ وحظٍ عظیم.

بر خورد خوب وحساب شده سبب مى شود تا دشمن کینه جو ، دوست وغمخوارشود  وچنین برخوردى از کسى بر مى آید که اهل صبر وتحمل باشد وبهره اى عظیم از ایمان وتقوا داشته باشد .

آشکار است که ظرفیت انسان وسعه صدر ونظر بلندى او ورعایت ادب انسانى والهى در مواجهه با بى ادبان  تنها درسایه کسب ملکه صبر وتحمل است ودارنده  این خوى وخصلت ، د اراى بهره عظیم از ارزشهاى انسانى والهى است ، چنان که در داستان قارون سرمایه دار وثروتمند ولى غافل ازارزشهاى الهى ، همو که  بهره  افسانه اى اواز ثروت دنیا ، بسیارى از انسانهاى معاصراورا آرزومند جایگاه وبهره مندیهایش نموده بود از زبان عالمان واندیشمندان قوم موسى  ع  به بنى اسرائیل  نقل مى کند : وقال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن وعمل صالحا ولا یلقیّها الا الصابرون ، قصص – ۸۰ . واى بر شما پاداش الهى براى کسانى که ایمان وعمل صالح دارند به مراتب از این ثروتهاى در حا ل زوال وفناى قارون بهتر است هرچند جز انسانهاى صبر پیشه ومقاوم وپرتحمل، آن پاداشها را دریافت نمى کنند.

درجاى ذیگر صبر وشکیبائى وگذشت را ازکارها ى سترگ وبزرگ معرفى مى کند: ولمن صبر وغفر انّ ذلک لمن عزم الامور ،شورى -۴۳ .

در سوره رعد ودر معرفى اولواالالباب (صاحبان خرد) ازجمله چنین فرموده : والذین صبروا ابتغا ء وجه ربهم واقاموا الصلوه وانفقوا مما رزقناهم سرا وعلا نیه ویدرئون بالحسنه السیئه لهم عقبى الدار ،رعد – ۲۲ ببعد . در برابر شدائد ومشکلات  وبراى رضاى خداوند شکیبائى مى ورزند ونماز را به پا داشته واز آنچه روزیشان داده ایم  پنهان وآشکار انفاق مى کنند وبا حسنات ونیکیها  سیئات وبدیها را از میان مى برند پایان نیک سراى دیگر از آنهاست  همان باغهاى جاویدان بهشتى که آنان ونیز پدران وهمسران وفرزندان صالح آنان وارد آن مى شوند وفرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند وبه آنان به خاطر صبر واستقامتشان سلام ودرود مى فرستند .

اصولا فلسفه آفرینش انسان  ابتلا ء وآزموده شدن او وکسب کمالها ودرجات اکتسابى است  وتمام تکالیف درعقاید واخلاق واعمالٍٍ واحکام ،  سبب رسیدن انسان به آن مراتب ودرجات است  آن تکالیف هم بدون داشتن خصلت صبر ومقاومت وتحمل هیچگاه  عملى واجرائى نخواهد بود .

از این رو تکالیف دینى والهى  در قران بلاء نامیده شده  وراغب در مفردات  سه وجه را براى این نامگذارى ذکر نموده است  ۱ – تمام تکالبف اعتقادى واخلاقى وعملى داراى مشقت وتحمیلهائى بر بدن ووجود انسانند  وبلاء یعنى مشقت وسختى  ۲ – ازاین جهت که تمام تکالیف وسیله آزمایش وامتحانند واز معانى بلاء امتحان است  چنانکه قرآن فرموده  : ولنبلونکم حتى نعلم المجاهدین منکم والصابرین ، محمد – ۳۱ .

۳ – امتحان الهى نسبت به انسان گاهى در خوشى هاست که باید شکر کند  وگاهى در گرفتاریها  وبلاهاست که باید صبر بورزد  ولذا هم  نعمتها وآسانیها  وهم بلاها وسختیها ، وسیله امتحان اند  نعمت ، مقتضى شکر است ورنج ومحنت ، مقتضى صبر  اداى حق صبر آسان تر است از اداى حق شکر ، به عبارت دیگر صبر بر نعمت سخت تر از صبر بر مصیبت وسختى است وآزمایش در نعمت وبهره مندى مهمتر ومشکلتر از آزمایش محنت ونقمت است  .  از خلیفه دوم نقل شده  که به سختیها  ومشکلاتى که مستلزم صبر بود مبتلا شدیم وصبر کردیم وبه نعمتها وبر خورداریها وجاه ومقامها یى که مقتضى شکر بود  مبتلا شدیم ونتوانستیم صبر کنیم واز امتحان الهى خوب وسربلند بیرون نیآمدیم  . از على  ع  نقل شده : کسى که در رزق وروزى دنیا وسعت وفراخى یابد ونداند که همه آنها وسیله آزمایش اوست  وممکن است دامى براى هلاکت ابدى او باشد  از ناحیه عقلش مورد فریب ونیرنگ قرار گرفته ( معجم مفردات الفاظ القران ، الراغب الاصفهانى ، ماده بلى ، ص ۵۹ ، المکتبه المرتضویه )

 

 

کسر الشهوتین

پرخورى

از زاویه اى دیگر صبر آگاهانه در دو مورد بسیار حیاتى واسا سى است و در مسیر کسب کمال مى تواند به انسان کار آئى وتوانى معجزه مانند وشگفت آ ور بدهد   وغزالى وفیض در احیاء  والمحجه  به حق بر روى این دو مورد تکیه وتأ کید فراوان نموده اند  وآن را نخستین گام در رفع موانع دانسته اند  :

۱- نخستین آن ، کسر وشکستن شهوت شکم وبطن است  که بدون آن ، بقیه اقدامها عقیم خواهد ماند  این عارضه سبب شد تا آ دم وحوا از بهشت  رانده شوند. این عارضه، زمینه تقویت ولجام گسیختگى  شَبَق و شهوت جنسى مى گردد واین دو یعنى شکم وشهوت ، مى توانند زمینه عوارض ورذائل اخلاقى  فراوان وبى شمارى  گردند .

غزالى ۱۰  فائده واثر تربیتى براى گرسنگى کشیدن اختیارى  شمرده که به فهرست اجمالى آن  اشاره مى شود :

صفا ورقت قلب  وانکسار وشکسته دلى ، فراموش نشدن بلاء وگرفتارى ومبتلایان به آن ، استیلاء بر نفس وکنترل شهوات معاصى ، دفع خواب وامکان شب زنده دارى ، آسان شدن عبادت ، صحت وسلامتى بدن ودفع بیماریها ، آسان شدن زندگى وخفت مؤونه وتمکن از صدقه وایثار به مستحقین آن( احیا العلوم ، ج ۳ ص ۷۵)  باید توجه داشت که غرض از گرسنگى کشیدن  تأ دیب نفس است تا به اعتدال تن دهد واز غرق شدن در مشتهیات  که طبع  اولیه نفس است  بازایستد  از این رو اعتدال وحد وسط   در اینجا نیز باید مورد توجه وعمل باشد  هر چند به نظر مى رسد در اوائل سیر وحرکت تکاملى  باید نفس را از طبع اولیه اش  که همان برخوردارى وبهره مندى بى  حساب است  بازدارد . براى پیشگیرى از افراط ، قرآن کریم تأ کیداتى دارد بدین صورت : یا ایها الرسل کلوا  من الطیبات واعملوا صالحا انّى بما تعملون علیم  ،مؤمنون ،۵۲ . اى رسولان وپیامبران والگو واسوه هاى دیگران  از پاکیها وپاکیزه ها بخورید وکارهاى شایسته ونیکو بجا آورید چه اینکه  به آنچه انجام مى دهید آگاهم  . ودر جاى دیگر : قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیوه الدنیا خالصه ّیوم القیامه ، اعراف ،۳۱. چه کسى زینتهائى را که خداوند براى بندگانش بوجود آورده و روزیها وغذاهاى پاک وپاکیزه را حرام کرده وناروا دانسته  بگو آنها درزندگى دنیا براى دارندگان ایمان است (اگرچه دیگران نیز با آنان مشارکت دارند ولى ) در قیامت ،خا لص (براىمؤمنان ) خواهد بود .

حتى قرآن متعرض وعده هاى غذا خوردن بهشتیان نیز شده که در هر شبانه روز دو وعده است : لهم رزقهم فیها بکرهّ وعشیاً ،مریم ،۶۲ . هر صبح وشام روزى آنان در بهشت مقرر است  .  اما تردیدى نیست که  مطلوب وایده ال،  حالتى است که نه احساس گرسنگى  شدید کند ونه حالت پرخورى در خود  یابد تا از مصادیق  خیر الامور اوساطها باشد که پیامبر  ص  فرموده وگر نه احساس گرسنگى شدید نیز به اندازه پرخورى  مى تواند نقش باز دارندگى داشته باشد ، آیه شریفه کلوا واشربوا ولاتسرفوا هم شاید اشاره بهمین حالت اعتدال ومیانه روى باشد (المحجه البیضاء ، ج ۵ ، ص۱۷۲ )

براى حالت اعتدال یعنى  دورترین حالت از افراط وتفریط   مثال مورچه اى را آ ورده که در حلقه داغى گرفتار شود طبعا به وسط آن حلقه  که نسبت به اطراف آن  حرارت کمترى دارد مى رود واگر هم بمیرد در همان نقطه وسط  خواهد مرد. ولى باید توجه داشت که هر کس به جائى رسیده ومرتبه اى یافته بى زحمت گرسنگى نبوده  وخلاصى ازچنگ شهوات وملکات خبیثه  بدون تحمل آن، میسر نگردد ودر گرسنگى مشابهت و همانندى با فرشتگان وملائکه الهى است  ودور شدن از چهار پایان وحیوانات.

در مسیر تکامل اخلاقى، وانها دگى ومیدان دادن به نفس ،حتى در شهوات مباح هم  مطلوب وقابل دفاع نیست وخوف آن است که در فرداى قیامت مخاطب به این خطاب شود: اذهبتم طیباتکم فى حیاتکم الدنیا واستمتعتم بها ، احقاف ، ۲۰ . ازلذائذ وطیبات ، در زندگى دنیاى خود استفاده کردید و بهره مند شدید  وامروز کیفر خوار کننده  پاداش شما ست .  در آیه اى دیگرفرموده : کلوا واشربوا بما اسلفتم فى الایام الخالیه ، الحاقه ،۲۴ .  به بهشتیان گفته مى شود بخورید وبیاشامید گوارا در برابر اعمالى که در ایام گذشته (دنیا) انجام داده اید  .  قدر مسلم عمل آنان در دنیا ،ترک شهوات ولذائذ بوده نه بهره مندى و غرق شدن در آنها .

شهوت جنسى

به نوشته غزالى در احیاء العلوم ، فلسفه وجودىخلق غریزه جنسى در انسان  دو چیز است   یکى  آن که نمونه اى از لذات آخرت باشد چه اینکه اگر ادامه یابد  هیچ لذت طبیعى وجسمى به پاى آن نمى رسد  همچنان که درد ورنج سوختن به آتش  قوی ترین درد ورنجها در دنیاست وهیچ درد و رنجى  به پاى آن نمى رسد  این لذت وآن رنج محسوس وقابل درک  مى تواند انسان را ازآتش دوزخ بترساند وبه بهشت الهى ترغیب نماید و به سعادت ابدى برساند چرا که اگر چیزى قابل درک  وفهم نباشد رغبت وترسى هم به و جود نمى آ ورد  .  دوم    بقاء نسل انسانى است که بدون آن میسر نیست ، اما در کنار این فوائد ، آ فتهائى هم دارد که مى تواند دین ودنیاى انسان را به باد فنا دهد  تا آنجا که  گفته شده منظور آیه شریفه  : ربنا ولا تحمّلنا ما  لاطاقه لنا به ، بقره ،۲۸۰ .  خدایا فوق توان وتحمل ما را به ما تحمیل نکن ،  لحظاتى است که تیز شهوتى  عارض شود که گاهى مقاومت در برابر آن فوق توان انسان است  .  وآیه  : ومن شر غاسقٍ اذا وقب  ، فلق ،۳ . را هم  درهمین ارتباطها  معنا کرده اند ( محجه البیضاء ج – ۵ ، ص ۱۷۶ . و معراج السعاده  ص۳۱۲ )

براى محافظت از غلیان وشدت این قوه وغریزه  وکنترل آن در همان راستاى تکالیف شرعى وطبیعى وحفظ تعادل وحد وسط آن ، تنها وتنها راه  این است که از همان اول، با کنترل نگاه وفکر، آن را در اختیار بگیرد  وا گر عنان فکر ونگاه، رها شود تا به هیجان وطغیان غریزه منجر شود، دفع ونگهداریش بسیار سخت ود شوار خواهد بود ودر مثال  مانند حیوانى است که بخواهد به خانه کوچکى که نباید،  وارد شود از ابتدا با نگهدارى وچرخاندن عنان وافسار او به راحتى مى توان  مانع شد  اما اگر کنترل نکرد تا وارد آن مکان تنگ وکوچک شد  بیرون آوردنش بسیار سخت  خواهد بود  ومانند آنست که دم  آن حیوان را بگیرد واز عقب بخواهد اورا بیرون آورد. براین اساس، احتیاطها در اوائل امر، باید صورت گیرد تا آلوده نشود وگرنه علاج پذیر نخواهد بود مگر باسختى وصعوبتى که نظیر جان کندن باشد .

راه چاره، کنترل اولیه غریزه شهوت  است ولى اگر غلبه کرد، راه شکستن وکنترل آن، دو چیزاست، یکى  با گرسنگى کشیدن اختیارى وروزه گرفتن   ودیگرى  با ازدواج وراههاى شرعى آن .

اکثر گناهانى که استحقاق بهشت را سلب مى کند  ویا مانع حصول چنین استحقاقى مى شود ، گناهان چشم اند. در این راستا   قرآن نسخه مراقبت و بهداشت روحى ومعنوى خاصى را توصیه مى کند که در سوره نور  آیات ۳۰ و۳۱ آمده:  قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم … وقل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ  … هم مردان وهم زنان با ایمان  باید مراقب دیدگان ونگاههاى خود  باشند وآن را کنترل نمایند. گناهان چشم موانعى بسیار جدى  در مسیر تکامل اخلاقى ومعنوى انسانند از یکسو نگاههاى آلوده  موجب آشفتگیها ى فکرى وروحى اند  وتداوم واصرار برآن ، موجب سقوط  و دست کم باز ماندن از کمالهاى علمى ومعنوى است  واز سوى دیگر نگاههائى که هرچند گناه نیستند اما سبب اشتغال فکر وخیال مى گردند وهدر رفتن فرصتها وتضییع عمررا به دنبال دارد. انسانهاى وارسته وراه پیموده هر چیزى را لایق نگریستن وبه دنبال آن اشتغال ذهنى وفکرى خویش نمى دیده اند و حتى درحال تردد وعبور از کوچه وبازار، از نگاه خود  در حد ضرورت  استفاده مى کرده اند، نگریستن  وچشم دوانى به مغازه ها و کالاها وتفحص ودقت در چهره ها وحرکات  گوناگون وپرواز پرنده  نا آرام ذهن وخیال  هر لحظه از شاخه اى به شاخه اى ، جزپراکندگى فکر وغافل ماندن از مسائل اصولى وضرورى علمى ومعنوى انسان  وهدر رفتن دقائق  وساعات وایام عمر، حاصل وبهره اى ندارد  واز نگاه خوبان وفرزانگان، از موانع مهم خودسازى است وبه همین جهت ممنوع

بس فتنه که بر سر دل آرد      آنکس که نظر نگه ندارد

قضایائى که از مرحوم حاج آخوند ملا عباس تربتى پدر مرحوم راشدِ معروف نقل شده ودر کتاب، فضیلتهاى فراموش شده  ، آمده  بسیار راهگشا وروشنگروقابل توصیه است  .

این جمله نورانى از رسول خدا ص نقل شده که : غضّــــوا ابصارکم ترون العجائب  دیدگانتان را ببندید (کنترل نمایید ) تا ( با گشوده شدن چشم برزخى ) شگفتیها ببینید  .

این جمله هم از شیخ بهائى  ر خواندنى وقابل توجه است :

از اهل دل یکى مى گفت مردم مى گویند دیده گانتان را بگشائید تا ببینید ومن مى گویم دیدگانتان را ببندید تا ببینید .  به هر مقدار چشمان ظاهر کنترل ومراقبت گردد، دیدگان بصیرت وباطن ، بیناتر خواهد شد  .

 

 

۴ ـ  توکل برخدا

در ۵۹ مورد ازآیات قرآن  وبا تعابیر مختلف ، توکل بر خدا از مؤمنان خواسته شده  واصولا توکل ،شرط ایمان صادقانه است : على الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین ،مائده ،۲۳ .

توکل ،اعتماد بـه خـداست  و وانهـادن هـمه کـارهـا وامـور خـود بـه او واو را نـائب خود گرفـتـن  وثمـره آن ، اطمیـنان  یافـتــن  در همه امور (مفردات راغب، ماده وکـل ومعراج السعاده، ص۷۵۸ )

ریشه این صفت هم مانند بسیارى از فضائل اخلاقى  توحید است واعتقاد جا زم به اینکه هر کارى از جانب خداست وهیچ حــول وقوه اى  جـــزازاو نیست  .

مطلب جالب وفا خرى که مرحوم  نراقى در معراج السعاده  بدان متفطن شده این است که اگریقین انسان سست باشد یا دل او ضعیف ، به جاى توکل  بى اعتمادى وترس بر او غا لب خواهدشد وتوضیح مى دهد که  گاهى اعتـــقاد ، صحیح وکامل ویقینى است  اما به جهت ضعف نفس ، توکلش ناقص شده در امورمضطرب مى گردد مانند خوابیدن  در خانه اى با میتى ، با اینکه یقین دارد از مرده  کارى ساخته نیست  اما به خاطرضعف نفس  دچار ترس ووحشت مى شود  ویا اگر عسل مصفائى در اختیارش با شد وکسى آن را به قى یا فضله (مدفوع ) انسان یا حیوان  تشبیه کند، به خاطر ضعف نفس، طبعش  از آن عسل ، نفرت پیدا مى کند  با اینکه مى داند این عسل ربطى به قى یا فضله مزبور ندارد.

پس در حصول توکل علاوه بر قوت یقین ، قوت نفس نیز لازم است تا سکون واطمینان دل حاصل شود (معراج السعاده، ص ۷۵۹ )

موا رد توکل  یا امور خارج از قدرت وخواست انسان است  که باید به خدا حوالت نماید وفکر و تدبیر در آن موارد جاندارد، یا امورى است که در محدوده قدرت وتوان انسان است، مقتضاى توکل  در آنها  آن است که کار را انجام دهى  ولى اطمینان ووثوقت به خدا باشد و اعتمادت بر سعى واسباب ووسائط  نباشد. پس ترک عمل وفکر وتدبیر،  خطاست  وشرعا  حرام و طلب روزى  واجب است :

گفت پیغمبر به آواز بلند  —  با توکل زانوى اشتر ببند  —  گرتوکل مى کنى در کار کن  —  کشت کن پس تکیه بر جبار کن  .   خلاصه توکل یعنى در همه امور، خاطر جمع به خدا باشد

درجات توکل را امام خمینى  ر به گونه اى دیگر هم  ترسیم نموده :

۱- کسانى که گاهى توجه به حق مى کنند وتقلیداً یا احتیاطاً توجه به خدا نمایند  ورائحه اى از توکل در آنها آشکار شود  ولى اگراسباب ظاهرى را موافق ببینند  به کلى از حق تعالى  وتصرف او غافل باشند  واظهار مى کنند که توکل باکسب وکار منافات ندارد  واین مطلب  هر چند  حرف درستى است  ولى منظور آنان مستقل شمردن اسباب است  چنین افرادى  در امور دنیا، تمسک و توکلى ندارند  اما در امور آخرت  لاف توکل مى زنند  وسستى وتنبلى هاى خودرا بدینگونه  توجیه مى کنند  ومى خواهند بدون سعى وعمل  با گفتن اینکه خدا بزرگ است، به فضل خدا متوکلیم  و… درجات آخرتى  تحصیل کنند  واین، البته  از مکائد نفس وشیطان است و واقعاً  لقلقه لسان وصورت بی معنى است.

۲- کسانى که با برهان وبا نقل، تصدیق مى کنند که امور دست خداست  در مقام عقل به خدا توکل دارند، ارکان تو کل را تمام مى دانند ومعتقدند که خدا عالم به حوائج است  قدرت دارد حوائج را رفع کند، بخل در ذاتش نیست، رحمت بر بندگان دارد  پس توکل لازم است .این طائفه علماً متوکل اند  ولى به مرتبه ایمان نرسیده اند  ولذا در امور متزلزل اند  وعقل آنان با قلبشان  در کشمکش است  (غالباً)عقل آنان مغلوب است چراکه قلبشان، به اسباب متعلق است .

۳- کسانى که تصرف حق را به قلوب رسانده اند وبه ایمان رسیده اند  و واقعا صاحب مقام توکل اند  هر چند آنها هم در مراتب ودرجات ایمان  بسیار مختلف اند  تا به درجه اطمینان وکمال ودرجه کامله توکل در قلوب برسند (چهل حدیث، ص۲۱۵، مؤسسه نشر آثار ۱۳۷۶ )

در هر صورت هیچ عامل آرامش بخش وتسکین دهنده روحى وروانى  بالاتر از توکل واقعى بر خدا نیست  واین حالت  اوج مقام معنوى انسان است که : … ومن یتوکل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیىٍ قدراً، طلاق، ۳.

هر کس بر خدا توکل نماید خدا او را کفایت کند چه اینکه خدا بر کا ر خود مسلط است و براى هر چیزى،  قدر واندازه اى  قرار داده  .

کسى که بداند خدا او را کفایت مى کند وبر او توکل نماید وبداند  امر الهى بالغ و غا لب برهمه چیز است  وسر رشته تمام  اموردر دست خداوند است  چنین اعتقاد  وعملکردى،  زمینه هر نوع  اضطراب وتشویش ونگرانى را در انسان  مى خشکاند  ونه دفع، که رفع  مى کند.

 

۵- مهر ورحمت ( رفق )

در فرهنگ قرآن، رحمت ورأفت از صفات بارز خداوند ست که ازجانب  تمام ادیان و پیامبران الهى مورد توصیه وتأکید بوده وخدارا بدان توصیف نموده اند  در آیات فراوانى ، مهر ورحمت الهى گوشزد شده است وخداوند رؤف  ورحیم  معرفى شده است: ان الله بالناس لرؤف رحیم ، الحج،۶۵ پروردگار نسبت به مردم پر مهر ورحمت است  وآیات ۱۴۳  بقره ، ۱۱۷ توبه ، ۷ و ۴۷  نحل ،   ۲۰ نور ، ۹ حدید  و۱۰ حشر  وآیات بسیار دیگر در همین راستا ، خواندنى ودلگرم کننده اند  .

این مهر ورحمت در وجود تمام  پیامبران الهى  بویژه اشرف وأفضل و خاتم  آنان جلوه وظهور بیشترى داشته است  قرآن کریم در آیات آخر سوه توبه، آن حضرت را بدین صفت مى ستاید :

لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتمّ حریص علیکم  بالمؤمنین رؤف رحیم  ، توبه ،۱۲۸ .

به یقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است واصرار بر هدایت شما داردونسبت به مؤمنان رئوف ومهربان است .

رأفت ودلسوزى فراوان  رسول الله ص  سبب حرص واصرار آن حضرت بر هدایت مردم ورفع موانع آن از پیش پاى آنان بود وهمان است که وقتى عدم پذیرش وعناد وسر کشى مردم را مى دید ویا موانع دیگرى که نمى توانست بر طرف نماید، به قدرى اندوهگین وغصه دار مى شد که تا حد دق مرگ شدن پیش مى رفت وخداى بزرگ ، پیامبرش را تسلى مى داد که در آیات ۶، کهف  و۳، شعراء منعکس است ودربحث عدل وعدالت وتعادل بدان پرداختیم .  واین نهایت رحمت ودلسوزى حضرت   نسبت به همه انسانها به ویژه مؤمنان را مى رساند .

البته قرآن بلافاصله توجه به خواست ومشیت ودخالت خداوند درتربیت رسول مکرم  ص  مى دهد که:

فبما رحمهٍ من الله لنت لهم ولوکنت فـظاً غلـیظ القـلب لانفـضّـوا من حـولـک فاعف عنهم واستغفر لهم ، آل عمران ،۱۵۹ .

اى پیامبر درپرتو رحمت الهى که تورا فرا گرفته  این چنین با مردم نرمش ولینت ورفق ومدارا  مى ورزى  واگر بجاى این مهر ومدارا ، تند وخشن مى بودى  مردم اقبالى به تو نداشته وپراکنده مى شدند  بنا براین دربرخوردهاى خویش بامردم  باعفو وگذشت وطلب مغفرت  برخورد کن و نیز حرمت واحترام  تفکر ونظراتشان را نگه دار ودر امور با آنان مشورت کن .

خلاصه مطلب آن که والاترین شخصیت عالم وجود در فرهنگ اسلامى که اولین وبزرگترین آفریده پروردگار بزرگ است وفوق همه حقایق عالم، اگر دربرخوردش با مردم  نرمش ومهر وتحمل نباشد ، جا وجایگاهى در بین مردم نمى داشت  واین، یعنى رعایت اخلاق  حتى از حقیقت بودن  مطلب ومدعا وبرحق بودن پیامبر ، تأثیر وکارآئى  بیشترى دارد ونشان مى دهد که  در حوزه اخلاق وتربیت، مهر ومدارا وتحمل ، حرف اول را مى زند . شاید سـرّ اشاعه وبقاء  برخى مکاتب انحرافى وباطل وفاسد نیز از مـطلب فـوق   آشکا ر گـردد که حسن خـلق ومهـر ومـداراى صاحبـان وپیروان آنها ، عامل اساسى وعمده  جذب افراد  وبقاء آنها بوده . براى بسیارى از مردم ، حقانیت محتوائى  چندان قابل تشخیص نیست وهمان مهر ومحبت واحترام دیدن ، آنان را جذب مى کند .

نتیجه آنکه مسلمین و پیروان پیامبرخدا صلی الله علیه واله هم  در حد ظرفیت وتوان خود  باید داراى این خوى و خصلت رحمت ومهر ورزى ورأفت باشند .

قرآن در یک تقسیم بندى کلى سرنوشت انسانها را دو گونه ترسیم مى کند ، اصحاب میمنه (خوش عاقبتها ) و اصحاب مشئمه (بد عاقبتها ) :.. ثم کان من الذین امنوا وتواصوا بالصبر وتواصوا بالمرحمه  اؤلئک اصحاب المیمنه  ،بلد، ۱۸ . از ویـژه گى هاى مهم اصحاب میـمنـه  یـکى هم آنست کـه نسبت به یکدیگر توصیه وسفارش به صبر وبه رحمت ومهر ورزى دارند . وبلا فاصله فرموده : والذین کفروا بایاتنا هم اصحاب المشئمه   بلد-  ۱۹  آ نان که به آیات ونشانه هاى الهى کفر مى ورزند اصحاب مشئمه هستند .

گاهى همین معنا ومضمون با تعبیر اصحاب الیمین و اصحاب الشمال در قرآن آمده ، راستیها  و  چپیها   این تعبیر در آیات ۲۷ -۲۸ – ۹۰ -۹۱ سوره واقعه ودر آیه ۳۹ سوره مد ثر آمده .

وجه نامگذاری در ایات ۱۹ به بعد سوره الحاقه بیان شده: فاما من اوتی کتابه بیمینه فیقول هاوم اقروا کتابیه انی ظننت انی ملاق حسابیه فهو فی عیشه راضیه فی جنه عالیه قطوفها دانیه کلوا واشربوا هنیءا بما اسلفتم فی الایام الخالیه

انان که نامه های اعمالشان به دست راستشان داده می شود با شادمانی وافتخار فریاد می زنند که ای اهل محشر نامه اعمال مرا بگیرید وبخوانید  من یقین داشتم که قیامتی وحساب وکتابی در کار است وبه پاداش اعمالم می رسم  چنین فردی در شرایط کاملا رضایت بخشی قرار خواهد داشت  دربهشتى عالى که میوه هایش در دسترس اوست و به آنان گفته مى شود بخورید وبیاشامید گوارا در برابراعمالى که درایام گذشته ودنیا  انجام داده اید .  ودر ادامه در مورد اصحاب الشمال چنین فرماید : واما من اوتى کتابه بشماله فیقول یا لیـتـنى لم اؤت کتابـیه ولم ادر ما حسابـیه یا لیـتها کانـت القاضیه  ما أغنى عنى مالیه هلک عنى سلطانیه خذوه فغلّوه ثم الجحیم صلّوه ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا  فاسلکوه ، الحاقه ،۲۵ ببعد .

اما کسى که نامه عملش را به دست چپ او دهند، مى گوید اى کاش هر گز نامه اعمالم را به من نمى دادند ونمى دانستم حساب من چیست  اىکاش  مرگى وجود داشت ، مال وثروتم مرا بى نیاز نکرد  قدرتم نیز از دستم رفت  به فرشتگان عذاب ، گفته مى شود او را بگیرید ودر بند وزنجیرش کنید  وسپس او را به دوزخ بیفکنید واورا با زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید .

در سوره واقعه آیات  ۴۱ ببعد هم به سرنوشت اصحاب الیمین واصحاب الشمال  پرداخته ومطا لب بدیعى، عنوان شده  .

حاصل آنکه اصحاب الیمیـن کسانى انـد که نـامـه هـاى اعـمالشان پـس از مرگ بـه دست راستـشان داده مـى شود واهـل نـجات ورستگارى انـد  واز نشانـه هاى  آنان توصیه وسفارش به صبر ونیز مهر ورحمت به یکدیگر است  چنانکه درسوره والعصر نیز از خصوصیات مؤمنان  توصیه به حق وصبر دانسته شده وشاید متضمن این معنا ست که از مصادیق بارز حق ، همان مهر ورحمت ودلسوزى براى خود ودیگران است .

مهر ورحمت بویژه میان همکیشان وروابط درونى مسلمین از حساسیت وموضوعیت بیشترى بر خوردار است وهـر چه د ر برخـورد  با دشمنـان  وکفار توطئه گر، شدت وقاطعیت وحزم وهوشیارى خواسته شده  در برخورد با مسلمین وهمکـیشان  مهـرو رحمت واغماض وگذشت  توصیه ونأکید شده : محمد رسول الله والذین امنوا معه اشدّاء على الکفار رحماء بینهم ،فتح ،۲۹ .  پیامبر وهمراهانش در برابر کافران سر سخت وقاطع  و در میان خود وخودیها ، مهربان ودلسوزند .

واگر توجه شود که کافر کسى است که ازروى  علم وعمد وبا عناد ولجاج وبا شناخت حق وحق طلبان در برابر آنان ایستادگى وایجاد مانع نماید ، معناى آیه روشنتر ومحکمتر خواهد شد . طبعاً کسى که ازروىجهل وناآگاهى در کفر بماند ویا کفررا برگزیند ، مشمول این شدّ ت و حدّت  نخواهد بود بلکه قابل ومورد ترحم است .

۶- عفو و احسان به دیگران

در راستا وافق همان رفق ومدارا و مهر ورحمت به دیگران ، گذشت و احسان ورساندن نعمتى به آنان ، نیز در آیات قرآن جایگاه ویژه اى دارد .

عفو ، گذشتن از حق مسلّم خویش است درقصاص یا غرامتى واین مرتبه اخلاقى، فوق حلم وبردبارى  ونیزخویشتن دارى وفرو خوردن خشم است ازاین جهت غزالى در احیاء ، آن را مستقلاّ عنوان وطرح نموده (احیاء علوم الدین ، ج۳ ، ص۱۵۷)

احسان را انعام به غیرو نعمت رسانى به دیگران معنا کرده اند (مفردات راغب، ماده حسن) خـداونـد خـود مـحسن است ومـحسنیـن را دوسـت دارد : احسـنوا ان الله یحـب المـحسنیـن ، بقره ،۱۹۵ .  احسن کما احسن الله الیک ،قصص، ۷۷ .  للذین احسنوا الحسنى وزیاده ،یونس ،۲۶ . و…احسان گاهى گفتارى ودر قالب حرف خوب زدن است  : قولوا للناس حسناً ، بقره ، ۳۸ . وگاهى رفتارى ودرقالب برخوردهاى خوب ونیک است  : قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسناً ، کهف ،۸۶ .

از آنجا که انسان قادر به عفو و احسان نمودن به تمامى افراد وکسانى که مواجه ومعاشر با وى هستند نیست چراکه توان وظرفیت هرکسى  محدود است   به ناچار باید به نوعى اولویت  بندى ، تن دهد  واین معنا دست کم  در دو آیه طرح وعنوان شده:

۱-   واذ اخذنا میثاق بنى اسرائیل  لاتعبدون الا الله وبالوالدین احساناً وذى القربى والیتامى والمساکین وقولوا للناس حسناً  ، بقره ،۸۳.

۲-  واعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئا وبـالـوالـدین احسا نا وبـذى القربى والیتامى والمساکین والجار ذى القربى والجار الجنب  والصاحب با لجنب وابن السبیل وما ملکت ایمانکم … ،نساء ،۳۶ .

درهر دو آیه  ابتدا عبادت خداوند ورعـایت کامل حریم توحید موردتأکید است تا قالب وساختار قابل قبـولى براى درخـواست وتکالیـف بعـدى فراهـم گـردد وسـپس اولویت تکریم ومهر وحرمت گذارى و احسان به دیگران با تفاوت هائى که خواهد آمد  مطرح مى گرد د .

مشترکات دوآیه :

۱- والدین .  پدر ومادر در نگاه قرآن از حق ویژه اى برخوردارند واین تعبیر – وبالوالین احسانا-  بجز این دو آیه ،در آیات متعددى آمده از جمله  انعام،۱۵۱ . اسراء ،۲۳ . وبا اندکى اختلاف در عنکبوت ،۸ . احقاف ،۱۵ . ودیگر موارد .

در سوره اسراء آیه ،۲۳  با تفصیل بیشترى بدین امرپرداخته :

وقضى ربک الا تعبدوا الاّ ایّاه وبالوالدین احساناً اما یبلغنّ عندک الکبر احدهما او کلا هما فلا تقل لهما افٍ ولاتنهرهما و قل لهما قولاً کریماً واخفض لهما جناح الذّل من الرحمه وقل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیراً  .

حکم وقضاء محتوم الهى است که جز او را عبادت نکنید واز نیکى به والدین غافل نباشید وهر گاه یکى  یا هردوى آنان به سنین بالاى عمر رسیدند  ،کمترین اهانتى به آنا ن روا مدارید وگفتارى لطیف وتوأم با احترام  داشته باشید  وبالهاى تواضع وکوچکى را ازلطف ومحبت بر آنان بگشائید واین چنین از خداوند درخواست کن : پرور دگارا همان گونه که آنها در کودکى مرا با رحمت ومحبت ، حفـظ وتربیـت نمودنـد آنها را مشمـول رحمـت وعنایت خود قرار ده .

۲ – ذوى القربى . پس ازوالدین، اقوام وبستگان اند که باید موردتکریم وعفو واحسان انسان قرارگیرند واولویت بعدى اند. به تعبیر المیزان، اهم واقرب از دیگرانند (المیزان، ج-۱، ص۲۱۹)

بى تردید، احسان به غیر وتحمل وگذشت از مصادیق روشن صله رحم  است که اهمیت  ونقش آن در تلطیف روحى ، روانى  واخلاقى  فرد وجامعه  درآیات وروایات آشکارتر از آنست که نیاز به ذکرداشته باشد. در نهج البلاغه  خطبه  ۲۳ مطالب ارزشمندى در لزوم رعایـت حقـوق خـویـشان واقـوام وگـذشت واحسان  ولطـف ومحبـت بـدانان آورده  و فلسفـه اجتماعى وآثار وبرکات عاجل وآجل  آن را متذکر شده است .

۳-ــ یتیمان .مرحله بعدى، احسان به یتیمان است که غا لباً سرپرستى  براى بر آوردن نیازهاى اولیه ما لى وروحى، روانى  خود ندارند .

راغب اصفها نى ، یتیم را اینچنین تعریف مى کند :الیُتم انقطاع الصبىّ عن ابیه قبل بلوغه وفى سائر الحیوانات من قِبل امّه ( مفردات، ماده یتم )

یتیمى، فقدان پدر است در کودکى و قبل از بلوغ  ودر مورد حیوان، از دست رفتن مادر.

علامه طباطبا ئى هم همین معنى را  وشاید ازهمین مفردات، در تفسیر خود آورده  یعنى  یتیم در مورد انسان، کسى است که پدر خود را از دست داده باشد  اما در مورد حیـوانات  حیـوانى است کـه فا قـد مادر خود باشد (المیزان، ج ۱ ، ص۲۱۹)

در قرآن موارد متعددى است که رسیدگى به یتیمان را وظیفه مؤمنان دانسته وبراصلاح امور و اکرام و مهر ومحبت  به آنان  وامانت دارى نسبت به اموال آنان  تأکید نموده است . آیات ۲۲۰ بقره . ۱۷ فجر . ۹  الضحى  . ۲ ماعون .  در این رابطه دیدنى وقابل تأمل است  .

۴ ــ  مساکین وفقراء . کمک به نیازمندانى که توان اداره خود را ندارند، ازمصا د یق آشکار احسان ونـیکو کارى است  . در قـرآن حـدود ۳۰ مـورد بـر رسیدگى به فقراء ومساکین تحریص وتأکید شده ، مواردى از قبیل مصرف کفاره روزه ، مصرف خمس  وصدقات وانفاقات ودیگرموارد احسان  در آیات  وارد شده .

۵ ـــ همسایگان . در آیه۳۶ نساء ، پس از مساکین ،  سفارش به همسایه دارى وحسن همجوارى  مخصوصاً همسایگان نزدیک  شده  : الجار ذى القربى  والجار الجنب . به تعبیر علامه در المیزان : المراد بالجار ذى القربى  الجار القریب داراً وبالجار الجنب – وهو الاجنبى  – الجار البعید داراً  وقد روى عن النبىّ  ص  تحدید الجوار باربعین ذراعا  وفى روایه  اربعون داراً ولعلّ الروایتین ناظرتان الى الجارذى القربى والجار الجنب (المیزان ج ۴، ص۳۵۴) منظور همسایگان نزدیک یا دور از خانه انسان اند  وپیامبر در روایتى ، حد همسایگى را  ۴۰ ذراع ( ساعد، به مابین مچ دست تا آرنج گفته می شود ) ودر رواینى دیگر ۴۰ منزل  دانسته وشاید این دو بیان، ناظر به همان همسایگى دور ونزدیک باشد .

۶ــــ همه معاشران ومصاحبان. در آیه ۸۳ بقره بعد از ذکر مساکین، این تعبیر آمده : وقولوا للتاس حسناً  یعنى با تمام مردم چه کافر وچه مؤمن باید باخوبى وحسن معاشرت، برخورد ورفتار نمائید. هرجا مقام وجا یگاه  معاشرت است  باید به خوبى باشد  حال هر کس مى خواهد باشد. ودرآیه۳۶ نـساء، نوبـت ومـرحله بعـدى راباتعبیر: والصاحـب  بالجنب   آورده که به تعبیر  المیزان  : هو الذى یصاحبک  هر کسى که با تو مصاحبت ومعاشرت نماید چه در سفر وچه درحضر ودرون منزل .

۷ــــ ابن السبیل، در راه مانده ها. سوره نساء آ یه مزبور،  مورد بعدى را که باید مشمول احسان وتکریم همه جانبه انسان قرار گیرد، در راه مانده ها  و واماندگانى  مى داند که از همه جا منـقطع اند وراه به جائى نمى برند  هر چند هیچگونه معاشرت و مصاحبتى هم بین ما وآنها نباشد، چنـیـن افرادى در هر زمـا نى و بـه ویژه در زمـانهاى گـذشتـه  فراوان بوده وهستند. در آیات متعددى از قرآن  بر رسیدگى به این افراد تأکید شده است  ودر مباحث  فقه اسلامى هم  جایگاه مهم وقابل توجهى دارند .

۸ ــــ برده ها، کنیزان وغلامان. آخرین موردى که در این آیات، قلمروعفو وگذشت واحسان ومدارا دانسته شده  برده ها هستند. شایدمستحق ترین افراد براى برخوردارى از این خصلت انسانى، چنین افرادى بوده اند . هر چند عناوین بالا ، بویژه عنوان ۶  شامل برده ها هم مى گردداما بدلیل اهمیت ومورد ابتلاء بودن، بـه ذکـر ویـاد آورى ، تخصیـص یـافـته ومـورد تـأ کـید قرار گرفـته تـا به تـدریج مـزاج جمعى وفـرهنگ عـمومى  براى اصلاح این عارضه انسانى وناهنجارى تاریخى ، فراهم گردد. اصولا بـحث بـرد ه دارى د راسلام و چـرائى تأ ییـد اولیه  آن، بـحث مفصلى است که مجا لى دیگر مى طلبد.

 

 

برخی از روشها وعوامل تربیت اخلاقى

از مهمترین مباحث  در باب تربیت اخلاقى،به ویِِِِِِِِژه اخلاق قرآنی که تضمین کننده موفقیت وکامیابى در این مسیر پر فراز ونشیب  ودست یا بى به قله هاى بلند ورفیع  لذت وکمال انسانى است، اتخاذ شیوه وروش صحیح  در سلوک وپیمودن این راه وتوجه به برخى عوامل آن است .

عوامل و روشها ئى که متخذ از آیات قرآن وروا یات اهل بیت ع  وتجربه شده توسط بزرگان اخلاق ومورد توصیه آنهاست:

۱ – یقظه وبیدارى . تفکر وتعقل نظام یافته وهدایت شده ، به بیدارى وآگاهى مى انجامد وانسان را به ضرورت اصلاح اخلاقى خویش  مى رساند .  در منازل انسانیت وسیر معنوى واخلاقى ، یقظه وبیدارى را  اولین منزل  دانسته اند   درک این که انسان  مسافر است وطبعاً مقصد وهدفى دارد وباید به سمت آن مقصد  حرکت کند .

.امام خمینى  ره  نیز در کتاب چهل حدیث ، همین مطلب یعنى ضرورت وحساسیت یقظه وبیدارى در سیر وسلوک اخلاقى ومعنوى را مى پروراند وبه خوبى توضیح داده وارائه طریق نموده است ، چهل حدیث ، ص۱۷۴ .قرآن کریم فرماید : یا ایها الانسان ماغرّک بربّک الکریم ، انفطار ، ۶ . اى انسان چه چیزى تو را به پروردگارت مغرور نموده وبر او جرئت داده .راغب در مفردات  غرور را این چنین معنى کرده :

والغّره غفله فى الیقظه ، مفردات ، ص- ۳۷۱ ، غر  .    غرور یعنى غافل بودن انسان در حال بیدارى  نه خواب  همان که به خواب غفلت  تعبیر مى شود  .

در آیه اى دیگر با لحنى تهدید آمیز چنین فرماید : انّ الذین یُلحدون فى آیا تنا لا یَخفـون علینا  افـمن یُلـقى فى النار خـیرٌ ام  مـن یـأتى آمنـاً یوم القیامه  اعملوا ما شئتم انّه بما تعملون بصیر ، فصلت ، ۴۰ .   آنان که از حق منحرف شده وآیات ما را تحریف مى نمایند ، از دید ما پنهان نیستند  آیا کسى که در آتش افکـنـده شود بهتـر است یا کسى که در نهایـت امنـیـت وسلامـت درعرصه قـیامـت حضور یـابد  آنچه مى خواهـیـد انجام دهـید وتا هـرجا مى توانید بتازید اما بدانید که خداوند ناظر وبیناى کارهاى شماست. جمله  اِعملوا ما شئتم   تهدید بزرگى است که نهایت توجه وتنبه وبیدارى را مى طلبد.

از رسول مکرم ص وامیر مؤمنان ع  نیزاین روایت معروف است : الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا ، بحارالانوار،ج۵۰ ، ص۱۳۴  وج۷۰ ، ص۳۹ . مردمان خواب اند وپس از مردن تازه از خواب بیدار مى شوند . این بیدارى  باید پیش از مرگ تحقق یابد .

تعبیرى پند آموز وهشدار دهنده در نهج البلاغه آمده بدین صورت : یا ایّها الانسان ما جرّأک على ذنبک وما غرّک بربّک وما آنسک بهلکه نفسک اما من دائک بلول ام لیس من نومک یقظهٌ  اما ترحم من نفسک ما ترحم من غیرک  ، نهج البلاغه  صبحى الصالح ، خطبه ۲۲۳ ، ص۳۴۴.

اى آدمیزاده  چه چیزى تورا بر گناه وعصیان جرأت داده  وبه پروردگارت مغرور وبه سقوط وهلاکت خویشتن مأنوس نموده  آیا این درد ومرض تو بهبودى  واین خواب وغفلت تو بیدارى وتنبه به دنبال ندارد  آیا به آن مقدار که براى دیگران دل مى سوزانى  دلسوز خویش نیستى.

خلاصه کلام آن که : انتباه عمومى پس از مرگ ، که براى همگان حاصل مى شود  براى انسانهاى زیرک وعاقل ، پیش از مرگ حاصل شده وبه لوازم آن ملتزم مى گردند.

۲ – تفکر . این عامل شاید بر همه عوامل دیگر اخلاقى تقدم دارد  چرا که سنگ بناى اولیه هر نوع حرکت اصلاحى است.

مقدمه چینى ونتیجه گیرى ، عاقبت اندیشى وآینده نگرى  از ویژگیهاى انسان وتمایز او از دیگر موجودات است  ، بى فکرى واستفاده نکردن ازآن ، بدترین گزینه حیات انسانى است  که اورا در مرتبه و درجه اى پست وبى ارزشتر ازحیوانات مى نشاند  قرآن در حدود ۱۷ موضع  بر تفکر انسان وحدود ۵۰ موضع بر تعقل وبه کار گرفتن عقل او  تاکید واصرار نموده  چراکه شرط هر نوع پند وتأثیر پذیرى وآمادگى براى برداشتن قدمهاى اصلاحى  تفکر وتعقل است  : قل انما اعظکم بواحدهٍ  ان تقوموا لله مثنى وفرادى  ثم تتفکّروا  ما بصاحبکم  من جِنّهٍ ان هو الا نذیرلکم بین یدى عذابٍ شدیدٍ  ،  سباء ، ۴۶  .

بگو شمارا تنها به یک چیز  اندرز مى دهم وآن اینکه دو نفر دو نفر  یا یک نفر یک نفر  براى خدا قیام کنید  سپس بیندیشید  تا دریابید که این دوست و همنشین شما ( محمد ص ) هیچگوته جنونى ندارد  او تنها بیم دهنده شما در برابر عذاب وکیفر شدید الهى است  .

هر شبانه روزى  دست کم  ۱۰  دقیقه تفکر صمیمانه وصادقانه  –  چنانکه گذشت – مى تواند زمینه تحولات روحى زیادى را فراهم کرد  تفکرى که ارزش یک ساعت آن  از هفتاد سال عبادت برتر دانسته شده  شاید بدین معنى که هفتاد سال عبادت ، بدون همراه بودن با تفکر صحیح  توان ایجاد واصلاح معنوى واخلاقى لازم را ندارد ولذا در معیارهاى الهى فاقد ارزش است.

عرصه هاى تفکر  هم مورد توجه قرآن کریم قرارگرفته  از جمله :

الف  – جهان آفرینش وخصوصیات وظرافتهاى به کار رفته در آن است قرآن در بیان ویژگیهاى اولواالالباب( صاحبـان خـرد واهـل تـعقـل وتـفکر) چـنیـن فـرمایـد:

الـذیـن یـذکرون الله قـیاما وقـعوداً وعـلى جـنوبـهم ویـتفکّـرون فى خلـق السمـوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار  ، آل عمران ، ۱۹۱

آنان که در حال ایستاده ونشسته وآنگاه که به پهلو خوابیده اند خدارا یاد مى کنند  ودر اسرار آفرینش آسمانها وزمین مى اندیشند ومى گویند بار الها اینهارا بیهوده نیافریده اى  تو منزهى ازبیهودگى مارا از عذاب آتش نگه دار.

از جمله عرصه هاى تفکر ، وقایع تاریخى است . قرآن پس ازیادآورى سر گذشت بلعم باعورا که در عین علم ودانش فراوانش ، به دلیل بى تقوائى ودنیا دوستى ، مطرود درگاه الهى شد  وتمام دانشها ونورانیتها از او منسلخ وسلب شد ، در آخر مى فرماید :

ذلک مثل القوم الذین کذّبوا بآیاتنا  فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون ، اعراف ،۱۷۶ .  این سر نوشت کسانى است که آیات الهى را تکذیب نموده اند  این وقایع را براى مردم باز گوى  شاید بیندیشند وازخواب غفلت بیدار گردند  .

ازجمله ، ذلک مَثل القوم الذین کذّبوا بآیاتنا   ، استفاده مى شود که مورد ، مخصص نیست وآنچه براى بلعم روى داد ممکن است در هر زمانى وبراى هر کس دیگر نیز روى دهد .

ج –  سومین عرصه تفکر خود انسان است  . شناخت  نیازها ، توانائیها ، پتانسیل وظرفیتهائى که خداوند در وجود او قرار داده وبه کار گیرى آنها  براى سیر وطى مدارج وکمالات علمى واخلاقى ومعنوى  از مهمترین حوزه هاى فکر واندیشه بشرى است  : ومن آیاته ان خلق لکم  من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها وجعل بینکم مودهً ورحمهً  انّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون  ، روم ، ۲۱ .   از نشانه هاى آشکار الهى این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید وبین شما مودت و رحمت و عشق و علاقه آفرید.: او لم یتفکّروا فى انفسهم ما خلق الله السموات والارض ومابینهما الا بالحقّ  واجلٍ مسمىً  ، روم ،۸ . آیا آنان با خود نیند یشید ند که خداوند آسما نها وزمین وآنچه را میان آنهاست جز به حق  وبراى زمان معینى  نیافریده  .

آیات ۴۲ سوره  زمر  و۵۰ سوره انعام  و… نیز در همین راستا دیدنى وحاوى نکات وظرائفى است. در پایان این بحث توجه به این نکته فاخرهم لازم است که فـرهـنگ وتـفکراسـلامى  نه سنـت گـراست کـه هـر چـه رنگ وبـوى  گـذشتـه  داشتـه بـاشد ، مقدس باشد ونه تجددگراست که هر مطلب جدید وتازه اى ارزشمند وقابل تأسى باشد بلکه حقیقت گراست  وهر مطلبى که با موازین فکرى وفطرى ومنطقى ومصالح فردىواجتماعى  سنجیده شود ومنطبق باشد  را تأ یید وحمایت مى کند چه سنتى باشد وچه متجدد.

۳ – اعتمادبه خدا . داشتن پناهگاه مطمئن ، نیاز هر لحظه انسان است تا اعتماد به نفس پیدا کند ، یقین به اینکه  خدا از رگ گردن به او نزدیکتر است  ونحن اقرب الیه من حبل الورید ، ق- ۱۶ . واین که خدا از بندگان خوب وشایسته خود دفاع مى کند  ان الله یدافع عن الذین امنوا  ، حج – ۳۸  . این اندیشه وباور در ضمیر نا خود آگاه  وارد شده وروحیه اعتماد به نفس مى آفریند ودر انسان اقتدار ایجاد مى کند وضعفها را مى زداید .

اعتماد به نفس وامید به آینده ، بستر مناسبى است براى رشد وکمال اخلاقى ومعنوىاعتماد به خدا در حقیقت همان توکل برخداست که یکى از جلوه هاى بزرگ اخلاق قرآنى است ومورد توصیه وتأکید فراوان متون دینى  وازاثرات روشن آن به تعبیر قرآن مصونیت انسان ازدام وساوس وتسلط شیطان است :

انه لیس له سلطان على الذین آمنوا وعلى ربهم یتوکلون ، نحل ،۹۹ .

حناى شیطان ، نزد  کسانى که به خداوند ایمان وتوکل دارند ، رنگى ندارد.

۴ – اصل مبادرت وعدم تأخیر.  از عواملى که در اصلاح نفس  نقش زیادى دارد ومورد تأکید آیات ومتون دینى است، مبادرت نمودن به برنامه هاى اصلاحى وعدم تأ خیر و امروز وفردا کردن است  . هنگامى که انسان احسا س کندوتشخیص دهـد  بایـد قـد مى بـردارد وصلاح دیـن ودنـیاى خـود را درآن مى بـینـد ، بى تأ مل وتردید باید اقدام کند وحواله به فرداها نکند.

بده یک جام اى پیر خرابات  —   مگو فردا که فى التأ خیر آفات   .

قرآن کریم بدین امراصرارو تاکید بلیغ فرموده  از جمله : سابقوا الى مغفرهٍ من ربّکم وجنهٍ عرضها کعرض السماء والارض اعدّت للذین امنوا بالله ورسله  ذلک فضل الله  یؤتیه من یشاء  والله ذو الفضل العظیم، حدید، ۲۱.  براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان  ورسیدن به بهشتى که پهنه آن تمام آسمانها  وزمین است وبراى کسانى آماده شده که ایمان به خدا وپیامبرانش دارند ، پیش تاز باشید  این فضل خداست که به هر کس بخواهد مى دهد  وخداوند داراى فضل عظیم است  .

نظیر این آیه در سوره آل عمران  نیز آمده :  وسارعوا الى مغفره ٍمن ربکم وجنهٍ عرضها السموات الارض اعدّت للمتّقین  ، آل عمران ، ۱۳۳ .

براى رسیدن به آمرزش پروردگارخود و رسیدن به بهشتى که وسعت آن  تمام آسمانها وزمین است  وآماده شده براى پرهیز کاران ، شتاب کنید  .

به نوشته المیزان  مسابقه ، بار معنائى بیشترى از مسارعه دارد  مسارعه ، جدیت وتسریع در اصل حرکت است  اما مسابقه جدیت در سرعت است  به گونه اى که از سرعت دیگر همراهانش بیشتر باشد   بنا بر این زحمت وتکلف مسابقه بیش از مسارعه است  ، المیزان ، ج-۱۹ ، ص ۱۶۵ .

سستى وتکاهل وتهاون وتاخیر وتسویف درحرکت اصلاحى وتکاملى  وایمان وعمل  با مسارعت ومخصوصاً مسابقت مورد تحریص این آیات شریفه سازگارى ندارد.

جالب اینجاست که چهارآیه قبل از این آیه مسابقه  درهمین سوره حدید  این آیه قرار گرفته  : الم یأن للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله وما نزل من الحق  ولایکونوا کالذین اؤتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم  وکثیر منهم فاسقون  ، حدید ، ۱۶ .

آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا وحقایقى که نازل کرده است ،خاشع گردد  ومانند کسانى نباشند که بدانان کتاب آسمانى داده شد  سپس زمانى طولانى بر آنان گذشت وقلبهایشان قساوت پیدا کرد  وبسیارى از آنان گناه کارند   . این آیات ، سرزنش مؤمنانى است که قساوت قلب پیدا کرده وازیاد خدا  وپذیرش حق سر باز مى زنند  واین حالت آنان ، تشبیه شده به حالت اهل کتاب ویهودیان ونصرانیانى که صاحب کتاب بودند وبه خاطر حیات وزندگى طولانى دچار غفلت شده وقساوت قلب پیدانمودند  .

اصحاب پیامبر ص  پس از هجرت  ودرمدینه  تا حدودى طعم خوشى را چشیدند  وازمشکلات وتنگناهاى دوران مکه  آسوده خاطر شدند  واز این رو دچار غفلت وقساوت قلب گشتند وطبعاً انسان در چنین حالتى از گناهان ونواهى الهى  احتراز چندانى ندارد لذا دراین آیات هشدار داده شده که مراقب خود باشند  وحالت اِنابه وتوسل وخشوع وتواضع را که اساس معنویت واخلاق است ، در خود پاس بدارند  وبدانند که اصلاح نفس وتربیت اخلاقى  مقدم بر هر کارى است  وچیزى مهم تر از آن نیست .

در همین خصوص بیانى از امام باقر  ع  نقل شده بد ین مضمون :  ایّاک والتسویف فانّه بحرً یغرق فیه الهلکى (بحار الانوار ، ج-۷۵ ، ص۱۶۴ )

از امروز وفردا نمودن ، به شدت  بپرهیز آن چنان که از حیوان درنده واهمه دارى و بدان که این تأخیر درکارهاى خیر،دریائى است که انسانهاى فراوانى درآن غرق ونابود گشته اند .

۵ – روش محاسبه  این روش داراى  سه مرحله است که مشارطه ومراقبه ومحاسبه باشد  رعایت این مراحل ، انسان را قادر مى کند تا آینده خود را تحت برنامه منظم وتضمین شده اى در آورد واستعدادهاى خویش را شکوفا نماید. قرآن در این زمینه چنین فرماید : یا ایّها الذین امنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدّمت لغد واتقوا الله انّ الله خبیر بما تعملون  ولا تکونوا کالّذین نسوا الله فانسا هم انفسهم اؤلئک هم الفاسقون ، حشر – ۱۸ .

اى اهل ایمان پرواى الهى پیشه کنید  وهر کسى باید بنگرد که براى فردایش چه چیزاز پیش فرستاده وازخدا بپرهیزید که خداوند از آنچه  انجام مى دهید آگاه است . مانند کسانى نباشید که خدارا فراموش کردند وخدا نیز آ نان را به خود فراموشى گرفتار نمود  آنان یقیناً فاسقانند.

امام خمینى  ر از قول استادش  مرحوم شاه آبادى نقل مى کند  که مواظبت  ومداومت بر خواندن  آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه  یا ایّها الذین امنوا اتقوا الله … تا آخر سوره مبارکه با تدبر در معنى آنها ، در تعقیب نمازها  خصوصا در اواخر شب که قلب فارغ البال است  دراصلاح نفس خیلى مؤثر است (چهل حدیث، ص ۲۰۸ ، تقواى عامه )

به هرحال سالک وجوینده کمال ومعنویت واخلاق باید  :

اولاً  مشارطه کند یعنى بین خود وخداى خود شرط کند که مثلا  امروز را خلاف امر ونهى خدا، رفتار نکند .

ثانیاً مرقبه نماید یعنى درتمام مدت روز مراقب خود باشد که خلاف شرط وعهدش عمل نکند واین مراقبت هر چند با هیچیک از کارهاى روز مرّه انسان منافات ندارد اما سختى وصعوبت آن ، جاى تردید نیست وبه همان نسبت هم مهم واساسى وکار ساز است  ، به قول مرحوم علامه طباطبا ئى  ر : بذر خودسازى مراقبت است   مدرک؟

ثالثا محاسبه است  که غالباً  در آخر روز انجام مى شود ، حساب کشیدن ازنفس که تا چه اندازه به شرط وعهد خود پاىبند بوده  اگروفا کرده خدارا  شکرکند وبداند که کار فردا وفرداها آسانتر خواهد بود واگرتخلفاتى دیده نفس را معاتبه وسرزنش کند وحتى تنبیه هائى برایش در نظر گیرد .

این مشارطه ومراقبه ومحاسبه در مراحل آغازین البته بدون زحمت وسختى نخواهد بود  وثبات قدم مى خواهد ولى در نهایت ثمرات عالى دهدوکام جان وروان راشیرین سازد .

۶– معاشرت با شایستگان . در متون دینى بحث مجالست در دو بعد مثبت ومنفى با خوبان وبدان  جایگاه والائى دارد   قرآن در حالات اهل عذاب وعقوبت فرماید : یوم یعضّ الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتّخذت مع الرسول سبیلاً یاویلتى  لیتنى لم اتّخذ فلاناً خلیلاً لقد اضلّنى عن الذکر بعد اذ جائنى وکان الشیطان للانسان خذولاً ، فرقان ،۲۸.   روزى که ستمکار از شدت حسرت ، دست خود را  به دندان مى گزد ومى گوید  اى کاش با  رسول خدا راهى بر گزیده بودم واى برمن کاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نکرده بودم  اومرا ازیاد آورى حق گمراه ساخت بعد از آنکه یاد حق به سراغ من آمده بود وشیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است  .

مهمترین امتیازى که خداوند براى حضرت ابراهیم ع مى شمارد مقام خلّت آن بزرگوار است  : واتخذ الله ابراهیم خلیلاً ، نساء ،۱۵۲ . خدا ابراهیع را به دوستى خود انتخاب کرد  .   واین تعبیر ، نشانه مقام توحیدى منحصر به فرد ابراهیم ع  است  .

از راههاى شناخت روحیات وعقاید هر کس ، شناخت دوستان صمیمى اوست  .  از على  ع  نقل شده که : مجالسه اهل الهواء منسأه للایمان ومحضره للسیطان  ، شرح نهج البلا غه  ابن ابى الحدید ، ج-۶ ، ص۳۵۳ .  منسأه چه اسم مکان به معناى فراموشخانه ، فراموشگاه که تعبیرجالبى است  وچه مصدر میمى به معناى فراموشى  باشد  بدین معناست که همنشینى با انسانهاى آلوده وهوسباز،  ایمان انسان را تباه مى کند  .

به هر حال هیچکس بدون رفیق ومعاشر نیست وحتى  پس از مرگ هم انسان همراه رفقا وهمراهانى است: ومن یطع الله والرسول فاؤلئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین  والشهداء والصالحین وحسن اؤلئک رفیقا ، نساء ، ۶۹ .  کسى که مطیع خدا ورسول باشد  همنشین کسانى خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران وشهداء وصا لحان وآنها رفیقان خوبى هستند .

۷ – هجرت. در مسیر اصلاح وتربیت اخلاقى ومعنوى  گاهى وبراى برخى افراد  تغییر محیط وشغل وشرائط، لازم است  قرآ ن در موارد متعددى روى این عامل تربیتى تکیه نموده  از جمله : انّ الذین توفّیهم الملائکه ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنّا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها  فاؤلئک مأ واهم جهنم وسائت مصیرا  ، نساء ، ۹۷ . کسانى که فرشتگان مرگ روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند بدانان گفتند چه وضعى داشتید  ( چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کافران جاى داشتید ) پاسخ دادند ما درسر زمین خود تحت فشار ومستضعف بودیم  فرشتگان گفتند مگر  سر زمین خدا پهنا ور نبود که مهاجرت کنید  آ نها عذرى نداشتند وجایگاهشان ذوزخ است وسرانجام بدى دارند  .

در جاى دیگر: یا عبادى الذین امنوا انّ ارضى واسعهٌ فایّاى فاعبدون ، عنکبوت ، ۵۶. اى بنـدگان من که ایـمان آورده اید  زمین من وسیـع است  پس تنها مرا  بپرستید. اگرانسان بفهمد وببیند زندگى در کشورى یاشهرى ویا محله اى از محلات شهر موجب ضعف دین وایمان ومعتقدات حق خود ش یا افراد تحت تربیت او مى شود وامکان تغییر محیط  هر چند با تحمل مشکلاتى را دارا باشد باید اقدام کند وبداند که گذران زندگى ورزق وروزى الهى تنها در یک محیط ودر یک شغل معین ودر شرائط واحدى نیست  بلکه هر کجا باشد خدا رازق ومدافع او خواهد بود .  البته اگر بتواند در محیط فاسد بماند وبا تدبیر وهمیارى دیگر مؤ منان ، اقدام به تغییر واصلاح محیط نماید  اولى  بلکه متعین وواجب است وارزش این کار در صورت امکان بسیار بالاتر از رفتن وخالى کردن صحنه است  اما براى کسى که این آمادگى وظرفیت وتوان وقوت نفس رادر خود نمى بیند  ودر معرض ضعف وسقوط است یقیناً راه هجرت مکانى ، متعین است  ونباید از آن غـافـل بمانـد وتـردیدى نیست که انسانها هـمه در یک درجـه ازتوان وهمـت وکار آئى  نیستند .

۸ – کار واشتغال. اگر انسان براى گذران زندگى هم مجبور به کار کردن نباشد  براى اصلاح وتربیت نفس  باید کار کند  . کار همچنان که از عوامل حفظ الصحه جسم است از عوامل حفظ الصحه روح وروان نیزهست   اصولا خیالات اوقات بیکارى وفراغت زیاد ، مایه خستگى ، کم شدن نشاط ، تنبلى وفرسودگى  ودر بسیارى مواقع مایه فساد وتباهى وانواع گناهان وجنایات است .

آمارها نشان مى دهد که هنگام تعطیلى مؤ سسات  آموزشى  میزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود  .  ازاین رو قرآن کریم خطاب  به پیامبر  ص مى فرماید : فاذا فرغت فانصب والى ربّک فارغب ،  الم نشرح ، ۷-۸  .   هنگامى که از کار مهمى فارغ مى شوى  به مهم دیگرى پرداز  بیکار نمان  تلاش وکوشش را کنار مگذار  پیوسته مشغول مجاهده باش  وپایان مهمى را آغازمهم دیگرى قرارده ودرتـمام این احـوال بـه خـدا تـکیه کـن وبه سوى پروردگار توجه نما  ورضایت او را بطلب  وجهت گیرى تمام تلاشهایت به سوى پروردگارت باشد .

در روایتى از امیر المؤمنین ع  چنین مى خوانیم  : انّ الله یحبّ المؤ من المحترف   کافى ، ج ۵ ، ص۱۱۳) باب الصناعات  .   خداوند مؤمن صاحب حرفه وشغل را دوست دارد  . نیز از امام صادق  ع  روایت شده : الکادّ على عیاله کالمجاهد فى سبیل الله  ، همان ، ص۸۸ ، باب من کد على عیاله  . کسى که سختیها ومشکلات را تحمل مى کند تا خانواده خود را اداره نماید  پاداش جهادگر در راه خدا را دارد.

پیامبر ص  از شغل کسى پرسیدگفتند  بیکار است فرمود : سقط من عینى ( مستدرک الوسا ئل ، ج ۱۳ ، ص۱۱)  باب کراهه ترک التجاره  .   از چشم من افتاد ، نزد من اعتبار خود را از دست داد.

امیر المؤمنین ع  فرموده : النفس ان لم تشغله شغلک  مدرک  اگر نفست را مشغول نکنى مشغولت مى کند  ،به اصطلاح معروف اگر به کارش نگمارى ، سر کارت خواهد گذاشت .

۹ – ازدواج.  اولین گام خروج انسان از حصار فردى وشخصى  واز عوامل تربیت واصلاح نفس ، ازدواج نمودن است  . به تعبیر استاد مطهرى ر  ازدواج نکرده ها ، نوعى خامى را تا پـایان عمر همـراه دارند  اگر ازد واج نـکردن در بـاره حـضرت یحـیى وعیسى  ع   و… درست با شد  باز نقصى است بدین معنى که دارندگان کمالهاى آنان به اضافه ازدواج ، بالاتر از آنها خواهند بود .

قرآن کریم ، همانجا که دستور مراقبت وکنترل نگاه  به مرد وزن مؤ من مى دهد وغض بصر را براى حفظ عفت وایمان آنان  لازم مى شمارد ( آیات ۳۰ و۳۱ سوره نور ) ، بلافاصله امر به تزویج زنان ومردان بى همسر مى کند  : وانکحوا الایا مى منکم والصالحین من عبادکم وامائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله  والله واسع علیم  نور، ۳۲ .   مردان وزنان بى همسر خود را همسر دهید ونیز غلامان وکنیزان صالح ودرستکارتان را  . اگر فقیر وتنگدست باشند خداوند از فضل خودآنان را بى نیاز مى سازد  خداوند گشایش دهنده وآگاه است  .

گویا قاعده واساس در اسلام این است که  ازدواج وپاسخ به نیاز غریزى انسانها ، از راه طبیعى خود انجام گیرد   واگر این مطلب جدى گرفته نشود  وایجاد زمینه ورفع موانع  نگردد، تنها امر ودستور غضّ بصر ونگاه نکردن  راهگشا نخواهد بود  .  ازیکطرف امر به تزویج دختران وپسران  ومردان وزنان بى همسر است  واز طرفى دیگر سن بلوغ ورشد که لازمه ازدواج است پائین است  وقطعا زیر ۲۰ سال است   واز طرفى دیگر بر حفظ حجاب  وخود نمائى وجلوه گرى  نکردن زنان ومردان  در جامعه ودر برابر نامحرمان  ، تآکید شده  واگر همه این موارد با همدیگر لحاظ شوند  ودر جا معه پیاده گردد ، بى تردید سلامت اخلاقى وروحى ، روانى  تأمین مى  گردد .  اما متأسفانه در جامعه ما فعلا  عکس این معیارها  عمل مى شود  یعنى اولاً  سن ازدواج بالاى ۲۵  تا ۳۰ سال است  ثانیاً عوامل تحریک وتهییج غریزى وجنسى  بسیار فراوان است  ثالثاً اقدام واراده جدى وچشمگیرى ازجانب تصمیم گیرندگان، براى تسهیل امر ازدواج  وپائین آ وردن توقعات وانتظارات  وتجملات  دیده نمى شود  ورابعاً با سختگیریهاى بى مورد وغیر کار شناسانه  وبدون توجه به واقعیات طبیعى وعینى جامعه  مى خواهیم ارزشهاى دینى واخلاقى را هر چه بهتر وبیشتر حفظ ورعایت کنیم ، قهرا نوعى تضاد واصطکاک  وعقده هاى درونى وغریزى در سطح جامعه  وبه ویژه جوانان مذهبى  به وجود مى آید که قطعا  در دراز مدت  اثرات نا مطلوبى خواهد داشت  .

قرآن بدنبال تحریص وترغیب آن روشها وراه حلهاى طبیعى ومنطقى  بلا فاصله شرائط استثنائى وخاص افراد را هم توجه نموده راه حل ارائه مى دهد  : ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحاً حتى یغنهم الله من فضله  ، نور ، ۳۳ . کسانى که امکانى براى ازدواج نمى یابند باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند ازفضل خود آنان را بى نیاز گرداند  .

شاید در توضیح همین آیه شریفه ومقام رفیع انسانهاى عفیف وپاکدامن است که این روایت از على  ع  نقل شده : ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعفّ لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائکه  ( نهج البلاغه  صبحى الصالح  ، حکمت ۴۷۴)

اجر وپاداش جهادگر در راه خدا که به شهادت برسد  بالاتر نیست ازپاداش کسى که با قدرت بر گناه،  عفت بورزد   انسان با عفت ، نظیر فرشتگان است .

اما آنچه در رابطه با انسان،  قاعده واسا س  طبیعى است ، آن است که هنگام تقاضاى غریزه جنسى ، از طریق ازدواج باید پاسخ داده شود  واینکه در روایتى از پیامبر  ص  آمده : من تزوّج فقد احرز نصف دینه  فلیتّق الله فى النصف الباقى (امالى شیخ طوسى ، ص ۵۱۸ ، مجلس الثامن عشر)

هر کس ازدواج کند،  نصف دین خود را حفظ نموده وبا ید مراقب بقیه آن با شد ،

نشانگر آن است  که تمام راهکارهاى عبادى ، اعتقادى ، اخلاقى  براى اصلاح وتربیت نفس ودیندارى واقعى ، یک طرف  وازدواج ونقش و تأ ثیر آن در حفظ دین وایمان انسان  هم یک طرف.

۱۰ – کنترل چشم چنان که در بحث صبر وکسر الشهوتین گذشت ونیز کنترل زبان  از مهمترین عوامل تربیت اخلاقى است  .

قرآن کریم به فراوانى  نسبت به گناهان صادر شده از زبان ، هشدار داده و تحذیر نموده :

۱- عیب جوئى وافشاء سر وراز مردم  ، انّ الذین یحبّون ان تشیع الفاحشه فى الذین امنوا  لهم عذاب الیم فى الدنیا والاخره  ، نور،۱۹ . آنان که دوست دارند زشتیها و بدیها دربین مؤمنان وجامعه اسلامى  گسترش یابد وباگفتار ورفتار خودگستراننده ناروائیها هستند  باید منتظر کیفرى دردناک در دنیا وآخرت باشند

در همین راستا ست  اولین آیه سوره همزه : ویل لکل همزه لمزه ،  واى بر هر عیبجوى مسخره کننده .

۲- نمّامى وسخن چینى  ، ولاتطع کلّ حلاّفٍ مهین همّاز مشّاءٍ بنمیم ،۱۱،قلم  .  پذیراى کسى نباش که پست فطرت است وسوگند بسیار یاد مى کند  وکارش عیبجویى وبهم اندازى و  سخن چینى است

۳- سخریه واستهزاء دیگران ، یا ایها الذین امنوا لایسخر قومٌ من قومٍ  … ولانساءٌ من نساءٍ ، حجرات ، ۱۱ .  اى کسانى که ایمان آورده اید نباید گروهى از مردان یا زنان شما گروه دیگر را مسخره واستهزاء نموده وخوار شمارد .

۴- غیبت نمودن  ، ولایغتب بعضکم بعضاً … ، حجرات ، ۵ . برخى از شما نباید غیبت برخى دیگر را نماید ، که حقیقت آن ، خوردن گوشت مردار فرد مورد غیبت است  .

۵ – دروغ گفتن ، که على رغم  شیوع آن بین مردم ، به شدت مورد نفرت وانزجار  قرآن وروایات است  ازجمله  : انّما یفترى الکذب الذین لایؤمنون ، نحل ،۱۰۵ .  کسانى مبادرت به دروغ مى کنند که ایمان  به خدا ندارند .  در سوره مرسلات تعبیر  : ویلٌ یومئذ للمکذبین  در۱۰ آیه  آمده ، واى بر دروغگویان وعاقبت بد آنان  . ونیز تعابیر وتأ کیدات فراوان دیگر که نشان دهنده مفاسد وآثار مخرب دروغ در جامعه  است  .

۶- سبّ وشتم وفحش وبد زبانى  : لاتسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم  ، انعام ، ۱۰۸ . به معبود ومقدسات دیگران دشنام ندهید وبه آنان بد گوئى نکنید که آ نان هم متقابلا واز روى ظلم وجهل خداوند را دشنام خواهند داد .

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا